به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) از اصفهان، غلامحسین ابراهیمی دینانی، فیلسوف و متفکر معاصر ایران عصر روز گذشته چهارشنبه 26مهرماه در نشست «مولانا و دنیای امروز ما» که در دانشگاه صنعتی اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: خداوند در قرآن کریم درباره خودش میفرماید «
وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ»؛ یعنی خدا بسیار میشنود و بسیار میداند. تمام بحث مولانا هم در این آیه خلاصه میشود: شنیدن و دانستن.
وی خطاب به حاضران در جلسه گفت: به نظر شما خواندن در حصول علم نقش بیشتری دارد یا شنیدن؟ «آدمی فربه شود از راه گوش»، یعنی از راه شنیدن، انسان به فضیلتهای روحی دست مییابد.
وی افزود: مثنوی مولانا بسم الله ندارد، بلکه به جای آن میگوید: «بشنو از نی چون حکایت میکند/از جداییها شکایت میکند». این «بشنو» خودش بسمالله میباشد؛ نی حکایت میکند، اما صدایش غمانگیز و شکوهآمیز است.
این استاد دانشگاه گفت: نی در واقع تکه چوبی توخالی است که صدایی زیبا و غمانگیز دارد و به وسیله دمیدن و فوت کردن در آن نواخته میشود. این نفس و دمیدن زمانی صدایی زیبا تولید میکند که داخل نی خالی باشد، سوراخهایش تنظیم شده و نوازنده هنر نوازندگی داشته باشد.
وی ادامه داد: پیامبر(ص) سواد نداشت، پس چگونه این همه حرفهای خوب زد؟ او کتاب نخواند، بلکه خوب گوش کرد. موسی علیه السلام هم همین طور؛ موسی چیزی دید و ندای الهی را شنید. همه انسانها هم مانند آنها صدای خدا را میشنوند. خداوند میفرماید: آدم را که آفریدم، «نفخت فیه من روحی»؛ یعنی در او دمیدم؛ همه انسانها این نفخه الهی را دارند، اما باید درونشان را مثل موسی یا پیامبر اکرم(ص) خالی از هرچه غیر خدا کرده، تا بتوانند آن صدای زیبا را تولید کنند.
وی با اشاره به شخصیت شمس تبریزی افزود: کسی از پیشینه شمس اطلاع واضحی ندارد و تنها مقالاتی منسوب به او برجای مانده است. شمس هرگز با کسی صحبت نمیکرد، آن هم نه از سر غرور، بلکه به این خاطر که کسی حرف او را نمیفهمید. بیتی بسیار زیبا منسوب به وی به جا مانده که بیانگر احوال اوست: «من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر/ من عاجزم از گفتن و خلق از شنیدنش». شمس میگوید که من مانند انسانی هستم که خواب بسیار زیبایی دیده، اما چون لال است و انسانهای اطراف وی همه کَر هستند، کسی حرف او را متوجه نمیشود.
دینانی ادامه داد: شمس ملاقات کوتاهی با مولانا داشت. او این طرف و آن طرف رفت تا به مولانا رسید و گوشی برای شنیدن پیدا کرد. شمس با مولانا با اشاره حرف زد و مولانا حرفهای او را بیان کرد. او شعلهای به مولانا زد و زبان مولانا به عرفان گشوده شد، به طوری که انسان در مقابل مثنوی او احترام میگذارد.
نویسنده کتاب دفتر عقل و آیت عشق گفت: از فیلسوفی پرسیدند تو در این دنیا چه میخواهی؟ گفت من به دنبال حقیقت هستم، هنرمند گفت من خواهان زیبایی هستم. مولوی میخواهد حقیقیت و زیبایی را با هم یکی کند و این کار را در مثنویاش انجام داده است؛ حقیقت در این کتاب موج میزند. حقایقی که با گوش دل شنیده و شنیدن بسیار ظریف و مهم است؛ خداوند میفرماید: «هو السمیع البصیر، هو السمیع العلیم».
وی افزود: ما زیبایی را با چشم میبینیم، اما آیا بدون عقل متوجه آن میشویم؟ مولانا میخواهد عقل و عاطفه و زیبایی را به هم گره بزند. تخلص مولانا «خاموش» و استادش هم خاموش بود. سکوت را تنها انسان میفهمد که قدرت سخن گفتن دارد، اما به دلایلی سکوت میکند و گاهی سکوت از سخن عمیقتر میشود.
دینانی خاطرنشان کرد: مولانا روی شنیدن تاکید زیادی میکند. گوش مولانا از جایی چیزهایی میشنود؛ او پیامبر نیست، عارف است. شنیدن بسیار ظریف و مهم است. مکانیزم سخن گفتن چیست؟ اول صدا تولید میشود، بعد حروف، سپس کلمات و سپس جملات؛ اما معنی سخن از کجا میآید؟ معنی دیده نمیشود، پس ماده نیست، معنی از غیب است؛ به همین خاطر مولانا میگوید: «بشنو».