اوایل دهه 80، شبکه قرآن سیما مثل حالا پخش 24 ساعت و منظم نداشت. شاید فقط چند ساعت در هفته برنامه پخش میکرد. فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز مثل امروز نبود. علاقهمندان به استماع تلاوت، بیشتر با رادیو قرآن مأنوس بودند. شاید دانشآموزی دبستانی مثل من که میخواست قرآن یاد بگیرد، مجبور بود بسیاری از شبها رادیوی کوچک خود را به رختخواب ببرد و تلاوتهای ناب حدود ساعت 11 یا 12 شب را گوش کند. یکی از تلاوتهایی که میتوانست انگیزه یادگیری و انس با قرآن را در من افزایش دهد، تلاوت آیات انتهایی سوره آل عمران با صدای قاریای بود که آن روزها جز نامش از او هیچ شناختی نداشتم. چون وسیلهای برای ضبط و گوشکردن مجدد نداشتم، هر بار که کل این تلاوت و بخشهایی از آن، هر دو هفته یا سه هفته یک بار از رادیو قرآن پخش میشد، گوش خود را تیز میکردم تا نهایت لذت و درک را از فرازهای «ربنا» ببرم، هنوز، دسترسپذیری و راحتالحلقومشدن استماع و پیگیری تلاوت، گوش موسیقایی علاقهمندان به این هنر معنوی را مثل امروز، قداستزداشده و اسیر روزمرگی نکرده بود. آن روزها در ذهن ساده و کودک خود به این میاندیشیدم که چگونه مثل این قاری نفس خوب و صدای زیبا داشته باشم.
صبح یکی از روزهای زمستان سال 1384، وقتی دانشآموز دوران راهنمایی بودم و کمی بزرگتر شده بودم، خبری غمانگیز مرا مبهوت کرد؛ معلم قرآن مدرسه که زنگ اول آن روز با ایشان کلاس داشتم، از وفات «محمد اللیثی» قاری شهیر مصری و خالق تلاوت ماندگار 28 بهمن 77 خبر داد. شاید برای دیگر بچههای کلاس که هیچ اطلاعی از دنیای تلاوت قرآن نداشتند، مخابره خبر رحلت لیثی حس خاصی را منتقل نمیکرد، اما برای کسی که با نوای افرادی همچون او و تلاوت به یادماندنی آل عمرانش به قرآنخواندن علاقهمندتر شده بود، خبری بسیار بغضآور و پنجهافکن بر گلو بود. اندوهی که دو سال بعد از آن در رحلت استاد شحات محمد انور نیز تکرار شد. خیلی سریع تصمیم گرفتم که دو سه فراز از تلاوت آل عمران لیثی را دقیق تقلید کنم و در صبحگاه مدرسه بخوانم، اما پیش از آنکه به تلاوت بپردازم، سر مسئلهای با همکلاسیهایم درگیر شدم و حتی یادم هست در کلام، ادب را رعایت نکردم. آقای ناظم مدرسه به سراغ من آمد و با حالتی که سرش را به نشانه تأسف تکان میداد، به شدت به من تذکر داد و گفت: این هم از بچههای قرآنی!، فردای آن روز با اینکه بسیار با حس خوب چند فراز از لیثی را در مراسم صبحگاه تلاوت کردم، اما ناظم مدرسه که همیشه از من تجلیل میکرد، هیچ تمجیدی نکرد و تلاوت مذکور نیز هیچ احساس معنوی و لذتی در میان همکلاسیهایم برانگیخته نکرد. این تجربه کوچک، من را تکان داد تا همیشه سعی کنم شخصیت خود را چنان شکل دهم که شأن منتسب بودن به قرآن را رعایت کند. این دغدغهای بزرگ و جانکاه بود که در آستانه بلوغ شکل گرفت و هنوز هم ادامه دارد. آن سالها مقارن با اواسط دهه 80 بود، رسانهها و نرمافزارهای قرآنی به میزان خوبی پیشرفت کردند و اولین فیلمها و مقاطع تصویری را از قاریانی همچون لیثی، شحات، متولی عبدالعال، غلوش و ... مشاهده کردم. وقار و سکنات چنین قاریانی، ذهن را بیش از پیش به رعایت سنگینی، آرامش و کاریزمای قرائت قرآن فرا میخواند.
سالها بعد و در اواسط دهه 90 و پس از ورود به دانشگاه، با دنیایی جدید مواجه شدم. دنیایی که دانشجویان آن پر از شبهههای عقیدتی بودند و برخی خیلی زود، بیمعرفتانه از مسیر دین، دل بریدند. فعالیتهای قرآنی خاصی در مسجد دانشگاه شهید بهشتی وجود نداشت، چند بار با پیگیریهای شخصی چند محفل انس با قرآن برگزار کردم. در روزهایی نیز که اوج تبلیغات انتخاباتی سال 92 بود و به فعالیتهای سیاسی و دانشجویی مشغول بودم، از زنده نگاهداشتن تلاوت غفلت نکردم و در دفتر یکی از کانونهای دانشگاه با دوستانی که با تلاوت قرآن آشنا بودند و یکی از آنها امروز قاری معروفی شده است به منافسه و همخوانی تعاملی قرآن میپرداختیم. اگرچه این کار موجب استقبال و خوشآمد دانشجویان تشکلهای مختلف شد، اما جریانی ایجاد نکرد و بهتر بگویم که معنویتی را تقویت نکرد.
غیبت امر قدسی و فقدان معنای متعالی در زندگی دانشجویی بیشتر ناشی از کمبودن عمق مطالعات دینی و عدم تبلیغ صحیح دین ناشی میشود، خلائی که میتوانست، دامان امثال من علاقهمند به قرآن را هم بگیرد و در گرداب غفلت و بیخبری از پیامی که خدا برای جایگاه انسان آورده است، غرق کند.
خب بهتر است، برگردیم به داستان من و شیخ لیثی که از نوجوانی تا جوانی همراه من شده است. در تمام سالهای دانشگاه، چند بار دیگر تلاوت لیثی را گوش کردم و صوتش را برای دوستانی که احساس میکردم به تجربه لحظات معنوی نیاز دارند، پخش میکردم در واقع یک توفیق اجباری برایشان میشد، اما تغییر خاصی در حالات آنها و نگاهشان مشهود نبود، اما وقتی دقایقی در مورد مفهوم آیات انتهایی سوره آل عمران صحبت کردم، واکنشها تغییر کرد و حداقل برای لحظاتی، جدایی از روزمرگی و تنبه به ماهیت پیام قرآن برایشان حاصل شد.
این نگاه جدید بود که من را در اوایل و اواسط دهه 90 به این واداشت تا در کنار حسابباز کردن روی تأثیر تلاوتهای خوب مثل تلاوت آل عمران از استاد لیثی، تقویت معارف و مفاهیم قرآن را برای خود و دوستانم جدیتر بگیرم. ذهن مآلاندیش در آن روزها به این فکر میکرد که چگونه قاری قرآن به سلاح معرفت نیز مزین شود.
به این تجربه و در سالروز تلاوت به یادماندنی مرحوم استاد محمد اللیثی، بار دیگر این تلاوت را گوش میکنم و به لزوم وجود همزمان هر سه بُعد مهارت، شخصیت و معرفت در کار قرآنی میاندیشم؛ آن هم در حالی که دیگر گوش موسیقایی برای تلاوت قرآن، مانند سابق ناب نیست و هنر معنوی تلاوت به دلیل مشکلاتی همچون رواج موسیقیهای ضعیف و مبتذل، تبلیغات اشباعکننده اما بیمنطق مذهبی در بعضی تریبونها، مشکلات اقتصادی و رواج فقر تحتالشعاع قرار گرفته است. این یعنی امروز با وجود گسترش امکانات، وظیفهای سنگینتر از گذشته بر دوش علاقهمندان و رهروان قرآن وجود دارد.
یادداشت از مجتبی اصغری
تلاوت بهیادماندنی استاد محمد اللیثی
انتهای پیام