به گزارش ایکنا، همایش «اندیشه ابنسینا و فارابی؛ پیوستگیها و گسستگیها» به مناسبت روز بزرگداشت ابنسینا، اول شهریورماه در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
در این نشست نصرالله حکمت؛ فیلسوف و استاد دانشگاه شهید بهشتی با عنوان «نقش فارابی در بازگشت ابنسینا به مابعدالطبیعه» سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانیم؛
من قائلم اگر رساله اغراض فارابی نمیبود و براساس منطق اتفاق به دست ابن سینا نمیرسید، ما امروز ابنسینای فیلسوف نداشتیم؛ این مدعای بنده است. برای اینکه بتوانم در این فرصت کوتاه این مطلب را توضیح دهم باید مقدمهای کوتاه عرض کنم و آن اینکه ما معمولا در حوزه فلسفه اسلامی از میانهها آغاز میکنیم و به بدایتها و سرچشمهها توجه نداریم.
خود چیزی که به عنوان فلسفه اسلامی مطرح است در میانه است؛ یعنی از صدرا این را شروع کردیم و به نحو طبیعی در همان میانه متوقف میشویم چون از سرچشمهها بیخبریم. لذا فلسفه قفل شده و گرفتار انسداد است و نمیتواند هیچ سؤالی را پاسخ دهد و ارتباطش با زندگی انسان قطع است؛ تصور میکنم علتش همین است که از میانه شروع کردیم و در میانه ماندیم.
این ماجرا درباره ابن سینا هم صادق است؛ یعنی وقتی میخواهیم ابن سینا را بشناسیم برخی از آثار ایشان را میخوانیم. این میانه ابن سینا است یعنی ابن سینا در یک دورهای از عمر علمیاش آثاری خلق کرده که در میانه عمرش است و به همین جهت ابنسینای ما مبتنی بر مشهورات و مکررات است از یک سو، از سوی دیگر ابن سینای شکل گرفته در مطالعات مستشرقان است در نتیجه ابن سینایی است که برای امروز ما هیچ حرفی برای گفتن ندارد. یک ابن سینا خنثی و بیثمر!
بنده در ایام دانشجویی وقتی چنین تصویری از ابن سینا و فارابی میدیدم احساسم این بود اینها اصلا فیلسوف نیستند. وقتی برای ما از فارابی میگفتند، من خجالت میکشیدم بگویم فیلسوف من فارابی است. همین امر باعث شد سراغ متون اصلی بروم و از مشهورات و مکررات و پاردایمی که پدید آمده خارج شوم. این امر برای من بسیار پربرکت بود. یکی از متونی که برایم بسیار مهم بود و شاید امروز هم هیچ کس اهمیتی برایش قائل نیست شرح حالی است که ابن سینا با جوزجانی مطرح کرده و این شرح حال در سن سی سالگی ابن سینا اتفاق افتاده است. چه بسا اگر درخواست ابوعبید نبود ابن سینا به این بحث نمیپرداخت. کل این سی سال در چهار صفحه گفته شده است. ادامهاش را هم خود ابوعبید مینویسد و این در فهم ابن سینا بسیار مهم است.
ابن سینا 23 سال زندگی علمی خودش را در چهار صفحه گفته ولی ماجرای متافیزیکخوانی خودش را در نیم صفحه گفته و آن را با بسط بیشتری مطرح کرده است. قصهای که قبلا برای ما نقل میکردند برای این بود که عظمت فارابی را به ما نشان دهند. بنده تصورم در عهد دانشجویی این بود رساله اغراض حداقل هزار صفحه است. خود متافیزیک پانصد صفحه است و اگر کسی بخواهد آن را شرح کند حداقل باید هزار صفحه باشد در حالی که وقتی رساله را دیدم کلا پنج صفحه بود و به این جهت من مات و متحیر ماندم.
ابن سینا از فاصله 10 سالگی تا 16 سالگی تمام علوم عصر خودش را خوانده است؛ از منطق، ریاضیات و علم الهی. ایشان در سن 17 سالگی منطق و ریاضیات و طبیعیات را در خودش تحکیم میکند و بعد سراغ علم الهی میرود و کتاب متافیزیک ارسطو را مطالعه میکند ولی معنای آن را نمیفهمد. کتاب مابعد الطبیعه ارسطو الآن موجود است. اگر ما این کتاب را بخوانیم آن را میفهمیم ولی چرا ابن سینا آن را نمیفهمیده؟ علل اربعه را نمیفهمیده؟ ابن سینا چه را نمیفهمیده و چرا؟
خودش توضیح میدهد این را نفهمیدم که واضع این کتاب میخواسته چکار کند. علوم عصر ابن سینا معلوم بوده و خود ایشان درباره اقسام علوم بحث کرده است ولی برایش سؤال بوده این چیزی که ارسطو گفته چیست؟ آیا علم تازهای را تاسیس کرده است یا صرفا مباحثی را مطرح کرده است. از نظر ابن سینا وقتی موضوع یک علم معلوم نباشد و غرض از آن علم معلوم نباشد یعنی علمی درست نشده است. این بالاترین نقد ابن سینا به ارسطو است. وقتی ابن سینا کتاب اغراض را میخواند مطلب برایش روشن میشود. ایشان با محتوای کتاب مشکل نداشته با اینکه داستان این کتاب چیست، کتاب است یا علم است مشکل داشته و با خواندن رساله اغراض، این کتاب را به عنوان یک کتاب به رسمیت میشناسد ولی به عنوان یک علم نه.
اسم رساله «اغراض» است در حالی که اگر علم بود نباید اغراض میداشت بلکه باید غرض واحد میداشت چون علم، یک غرض و یک موضوع اصلی دارد. همین که میگوید «اغراض» یعنی این علم نیست. نفس اینکه اسم این رساله اغراض است کلی داستان دارد. این کتاب مشتمل مقالاتی است که هر کدام غرضی دارد. وقتی ابن سینا همین چند سطر را میخواند مسئلهاش حل میشود.
فارابی دانه دانه کلمات این رساله را در نهایت هنرمندی در کنار هم چیده و در کمترین کلمات بالاترین سخنها را گفته است. این کتاب در واقع نقشه راه تاسیس علم مابعدالطبیعه است که فارابی دست ابن سینا داده و ابن سینا الهیات شفا را خلق کرده و بر این اساس چهار فصل نخستین الهیات شفا یک رخداد عظیم و فلسفه مابعدالطبیعه است. این نکته را هم عرض کنم که ابن سینا پیرو فارابی نیست. با فارابی به مابعدالطبیعه برگشته ولی هیچ فیلسوفی پیرو فیلسوف دیگر نیست. اگر فیلسوفی پیرو فیلسوف دیگری باشد، فیلسوف نیست. به همین جهت ایشان در خیلی موارد با فارابی اختلاف دارد.
انتهای پیام