تخیل و تمثیل؛ عناصر مهم در تلطیف قصه‌های عاشورایی برای کودکان
کد خبر: 4165448
تاریخ انتشار : ۰۷ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۷
در گفت‌وگو با ایکنا مطرح شد

تخیل و تمثیل؛ عناصر مهم در تلطیف قصه‌های عاشورایی برای کودکان

یک قصه‌گوی کودک معتقد است که «تخیل» و «تمثیل» از روش‌های تأثیرگذار در ارائه مفاهیم عاشورایی به کودکان است، چراکه با این روش می‌توانیم لباس زیبا بر تن برخی حقایق تلخ کنیم.

آسیه رحمتیآسیه رحمتی، نویسنده و قصه‌گوی کودک در گفت‌وگو با ایکنا از خوزستان، درباره چگونگی قصه‌گویی کربلا برای کودکان گفت: قصه‌گویی به دو شکل اتفاق می‌افتاد؛ یک روش، قصه‌های تخیلی هستند که هدف آن‌ها آشنایی با تفکر مذهبی و بالابردن فضایل دینی است، مثلاً کتاب «در جستجوی خدا» از کلر ژوبرت داریم که شخصیت کتاب، سنجاب کوچولویی است که به دنبال خدا می‌گردد. در این کتاب شخصیتی به‌ نام بی‌بی سکینه وجود دارد که همیشه خدا را صدا می‌زند. سنجاب کوچولو روی درخت روبه‌روی خانه بی‌بی سکینه است و دعاهای او را می‌شنود؛ سنجاب با شنیدن صدای بی‌بی سکینه با خودش می‌گوید چرا خدا نمی‌آید و جوابش را نمی‌دهد. بعد می‌رود و به دنبال خدا می‌گردد. این یک شکل خداشناسی برای کودکان است.

وی ادامه داد: کتاب دیگری از همین نویسنده است که «نذر پرپرک» نام دارد. پروانه‌ای است که دلش می‌خواهد شربت نذری درست کند. این یک قصه عاشورایی است که شخصیت‌های آن تخیلی هستند و به دنبال آموزش تفکر مذهبی است. قصه‌های دیگر، قصه‌هایی هستند که شخصیت‌های آن انسان‌های واقعی بوده و هدف آن‌ها آشنایی با زندگی پیامبران، امامان و بزرگان دینی است.


بیشتر بخوانید:


رحمتی گفت: در حوزه قصه‌های عاشورا، اخیراً وضعیت کتاب برای کودکان بهتر شده است، ولی کتابی به عنوان منبع برای قصه‌های عاشورایی وجود نداشت و اگر بود مایه‌هایی از خشونت داشت. سعی کردم در قصه‌گویی از عاشورا، قصه‌هایی واقعی با ترکیب تخیل بدون ضربه زدن به سندیت تاریخی اتفاقات ارائه کنم. مثل اینکه بخواهیم غذایی درست کنیم و برای اینکه طعم آن‌ را بهتر کنیم، فلفل، نمک و ادویه در آن بریزیم. داستان اصلی، همان غذاست و تخیل برای خوش‌طعم و رنگ شدن قصه است. بنابراین ما قصه‌های واقعی را با چاشنی تخیل اجرا می‌کنیم؛ مثلاً یک سال قصه حضرت ابالفضل(ع) را گفتم و این قصه را از نگاه مشک حضرت(ع) تعریف کردم؛ مشک کنار رودخانه‌ای افتاده و تیر خورده بود. در قصه‌گویی چون قصه‌گو، در حال اجرا است آن را با نمایش همراه می‌کند. مشک را از روی زمین برمی‌دارم و به عنوان راوی، قصه‌ای که مشک برایم گفته بود برای بچه‌ها تعریف کردم. یک سال قصه حضرت رقیه(س) را از نگاه یک عروسک گفتم و یک سال از زبان گوشواره‌های حضرت رقیه قصه‌گویی کردم.

این نویسنده کودکان بیان کرد: در سنین پایین، تخیل برای کودکان واقعی جلوه می‌کند و به قصه‌های تخیلی علاقه نشان می‌دهند. کودکان فقط به قصد لذت قصه‌ها را دنبال می‌کنند. شاید ما بزرگترها بخواهیم با قصه، کودک را با موضوعات مهمی آشنا کنیم اما کودک، می‌خواهد از قصه حظ ببرد. یک نکته مهم در جذابیت قصه‌گویی کودک، زبان قصه‌گویی است. یک زمانی وقتی قصه‌گو می‌خواست از زبان پیامبر(ص) یا امام حسین(ع) و بزرگان سخن بگوید با زبان کتابی سخن می‌گفت؛ مثلاً از زبان امام حسین(ع) خطاب به حضرت قاسم چنین می‌گفتند: «تو برادرزاده من هستی، من دوست ندارم به میدان بروی.» قصه‌گو هیچ‌ وقت نمی‌گفت «تو برادرزاده منی، دلم نمی‌خواد تو به میدون بری» در قصه‌گویی، زبان کتابی را حذف کردم. بچه‌ها زبان پرطمطراق را دوست ندارند. پس زبان قصه‌گویی را زبان محاوره انتخاب کردم تا فاصله بین خود و مخاطبم را از بین ببرم.

وی با بیان اینکه تخیل در بین کودکان چنان قوی است که گاهی آن را از واقعیت تمیز نمی‌دهند و ما می‌توانیم از این ویژگی در تربیت بهره ببریم، افزود: می‌توانیم با این تخیل لباس زیبایی بر تن برخی حقایق تلخ کنیم. کتابی از سوی کانون پرورش فکری منتشر شده است که «خداحافظ راکون پیر» نام دارد. داستان خرگوش کوچولویی است که دوست ندارد به دنیا بیاید. راکون پیر به خرگوش که هنوز در شکم مادرش است می‌گوید این دنیا خیلی قشنگ‌تر از دنیای کوچکی است که تو در آن هستی. خرگوش به دنیا می‌آید. مدتی می‌گذرد راکون پیر از دنیا می‌رود به خواب خرگوش می‌آید و می‌گوید آن دنیا خیلی‌ بزرگ‌تر از این دنیا است. داستان به زیبایی، مرگ را به تصویر کشیده است.

رحمتی ادامه داد: سعی کردم در قصه‌گویی‌ام از این روش الهام بگیرم. مثلاً در داستان حضرت ابوالفضل(ع) نمی‌توانم به کودک بگویم دستان حضرت قطع شد. بنابراین در قدم اول باید ذهن کودک را آماده کنم. سعی می‌کنم قصه خود را تمثیلی بگویم. در قصه پرچمدار این‌طور درباره ماجرای شهادت حضرت قصه‌گویی کردم: «پرچمدار طناب مشک را محکم در دستان خود فشرد. مشک با خودش فکر می‌کرد دستان پرچمدار مثل شاخه‌های درخت خانه آزادمرد (امام حسین(ع)) قوی و نیرومند است. در همین فکرها بود که شاخه را از درخت جدا کردند. پرچمدار مشک را روی شاخه دیگر گرفت و گفت من بچه‌ها را سیراب می‌کنم. یک نفر دیگر، شاخه بعدی را قطع کرد. پرچمدار مشک را به دندان گرفت.» در این قصه ماجرای قطع دست را مستقیم نمی‌گویم. در داستان گوشواره‌ها که ماجرای حضرت رقیه(س) است این‌طور گفتم که «گوشواره‌ها چشم‌هایشان را بستند وقتی باز کردند دیدند در دست مردی هستند که قلب نداشت.» واقعیت کشیدن گوشواره از گوش کودک را به صورتی لطیف‌تر و بدون خشونت منتقل می‌کنم.

نویسنده کتاب «بهترین هدیه دنیا» گفت: تلاش من این بوده با تخیل، ابعاد خشونت‌آمیز جنگ را در میدان کربلا در قصه‌های کودکان حذف کنم. موضوع شهادت برای کودکان موضوع پر از غمی است. سعی من این بوده که در قصه‌ها فراز و فرود را رعایت کنم. یعنی قرار نیست از اول قصه با چهره غمگین و صدای محزون برای بچه‌ها قصه بگوییم. فراز و فرود در قصه هست، برخی بخش‌های آن جای خوشحالی و شادی دارد. همه این‌ها باید به کودک منتقل شود. پایان‌بندی قصه گوشواره‌ها این‌گونه است که «دختر کوچولو در بغل عمه‌اش می‌خوابد، چشم‌هایش را می‌بندد. وقتی چشم‌هایش را باز می‌کند در بغل آزادمرد است. در یک دشت بزرگ پر از گل‌های رنگارنگ است. هزار پروانه سفید توی آسمان می‌چرخند. آزادمرد صورتش را نزدیک می‌آورد و دختر کوچولو را می‌بوسد.» کودک می‌داند دختر آزادمرد شهید شده است ولی این غم برای او سنگین نیست؛ چون دختر کوچولو در آغوش پدرش چشم باز کرده است. به عبارتی سعی می‌کنم غم پایان قصه‌ها را جهت بدهم و به آن معنا ببخشم. در قصه‌ها سعی می‌کنم مفاهیمی را آرام آرام به بچه‌ها منتقل کنم. این ذهنیت بعدها در دوره نوجوانی و جوانی به یاری بچه‌ها می‌آید تا بتوانند راه درست را تشخیص دهند. مخاطب قصه‌های من گروه سنی ج (چهارم و پنجم دبستان) هستند.

گفتنی است؛ آسیه رحمتی در هفت دوره برگزیده جشنواره قصه‌گویی کودک و نوجوان شده است.

انتهای پیام
captcha