به گزارش ایکنا، آیتالله محمدتقی مدرسی، صاحب تفسیر هدایت، روز گذشته به تفسیر آیات اول و دوم سوره مبارکه رعد پرداخت. متن سخنان آیتالله مدرسی در تفسیر آیات اول و دوم سوره مبارکه رعد به شرح زیر است؛
«المر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ * اللهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ؛ الف، لام، ميم، راء. اين است آيات كتاب، و آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، حق است، ولى بيشتر مردم نمىگروند. خدا [همان] كسى است كه آسمانها را بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد برافراشت، آنگاه بر عرش استيلا يافت و خورشيد و ماه را رام گردانيد؛ هر كدام براى مدّتى معيّن به سير خود ادامه مىدهند. [خداوند] در كار [آفرينش] تدبير مىكند، و آيات [خود] را به روشنى بيان مىنمايد، اميد كه شما به لقاى پروردگارتان يقين حاصل كنيد».
قله تکامل بشر و نقطه نهایی عروج انسان، یقین است. کمترین چیزی که خداوند بین بشر تقسیم کرده، یقین است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «والیقین خطرات»؛ یقین خطوراتی [گذرا] است. به این معنی که یقین از قلب انسان میگذرد. اگر انسان همت داشته باشد، خود را دوست بدارد، آیندهنگر باشد، باید سعی کند به اوج تکامل که همان یقین است برسد. که آن هنگام نه تنها مشکلات و درگیریهای روحی او حل میشود بلکه میتواند در عالم تکوین نیز اثرگذار باشد.
حال چگونه باید به یقین رسید؟ بصیرتهایی به عنوان مقدمه بیان میکنم و بر اساس این بصیرتها شاید بتوان راه رسیدن به یقین را شناخت. بصیرت اول حق است. حق به چه معناست؟ چرا خداوند فرموده: «خَلَقَ اللهُ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ؛ خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد. قطعاً در اين [آفرينش] براى مؤمنان عبرتى است». (عنکبوت، ۴۴) محوریت حق در آیات قرآن واضح است. مجموعهای از مسائل را انسان باید بداند تا حق را درک کند. اولین مفهوم حق این است که آنچه در زندگی میبینیم، درک میکنیم و با آن مواجه هستیم، حقیقت است. عدهای در گذشته این باور را داشتهاند که با هر آنچه رو به رو میشویم، تصورات ذهنی انسان است. البته این باور غیر معقول است و عقل آن را نمیپذیرد.
نکته دوم آن است که باید بدانیم هر چه خداوند خلق کرده است، از کوچک تا بزرگ، نظم دارد. از یک اتم تا کهکشانها، هیچ چیزی بدون نظم نیست و همه تابع نظم بسیار دقیقی هستند. بشر تلاش میکند نظم هر پدیده را بشناسد و در رشتههای مختلف علوم به دنبال شناخت نظم و قانون حاکم بر پدیدهها است.
نکته سوم این است که متوجه میشویم هر نظمی هدفی را دنبال میکند. در بدن انسان تمامی اعضا و جوارح تابع نظم هستند. دانشمندان و متخصصین این مطلب را درک کردهاند. نظم بیحکمت نیست. بنابراین حق به این مفهوم است که موجودات و کائنات وجود خارجی دارد، هست است و نیست، نیست.
خداوند موجودات را بیهوده خلق نکرده است. «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ؛ و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند». (ذاریات، ۵۶)، «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ؛ پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريدهاى؛ منزهى تو! پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار». (آلعمران، ۱۹۱)
اولین نکتهای که از آیه استفاده میکنیم همین نظم حاکم بر مخلوقات و پدیدهها است. قرآن آیینه تمام نمای عالم خلقت است. کتابی که خداوند بر پیامبر خویش نازل کرده، حق است. لذا میفرماید: (الحق)، الف و لام الحق جهت اطلاق است. یعنی تمام حق همین است و در جای دیگری نیست. «وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ».
حال اگر حق است چرا بسیاری به آن ایمان نمیآورند؟ «وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ». ایمان نمیآورند چون به رشد و کمال عقلی نرسیدهاند. کسی که به حق ایمان میآورد به تکامل عقل رسیده است. اگر چه بسیاری ایمان ندارند، اما وظیفه و مسئولیت ما این است که همرنگ اکثریت نشویم و تلاش کنیم گمراهان را به سمت حق هدایت کنیم. راه رسیدن به حق چیست؟ خداوند در آیه دوم سوره رعد تذکر میدهد که عالم خلقت را با دقت بنگریم. برای توضیح بیشتر چند مطلب را بیان میکنیم.
در فرازی از مناجات شعبانیه که بسیار بر آن تأکید شده، آمده است: «انَّ من انتهجَ بكَ لَمُستنیر»؛ یعنی خداوندا کسی که راه و روش تو را برای رسیدن به حقایق برگزیند به نور میرسد (نورانی میشود). در فراز دیگری میفرماید: «یا رب هَب لي کمال الانقطاع اليك وأنر ابصار قلوبنا بضیاء نظرِها الیك»، خداوندا نوری بر دلم بتابان که به وسیله آن بصیرتم روشن شود و تو را ببینم. روشنی قلب از جانب خداوند است.
نکته دوم این است که انسان ممکن است سی یا چهل سال عمر کند ولی در تمامی سالها غافل باشد و از عمر خود بهرهای نبرد. و ممکن است از این عمر استفاده کند و گام به گام به سمت خداوند نزدیک شود تا به یقین برسد. باید دید انسان به عالم خلقت دید گذرا داشته باشد. به این مفهوم که با نگاه به هر چیزی ماورای آن را ببیند، غایت و هدف را درک کند. اگر جایی گرم است، سبب گرما را بشناسد. مثلا به سبب حرارت و نور خورشید گرما ایجاد شده، حال از خود بپرسد چه شد که خورشید گرم و نورانی است. چه کسی خورشید را مسخر کرده است؟
از نظر بنده علم امروز به تعبیر زبان عربی مبتور است. یعنی ناقص است. لائیکها در علم به حدی میرسند و متوقف میشوند. میگویند عالم با یک انفجار بزرگ پدید آمده است. بیش از این نمیتوانند پیش بروند. اگر کسی از آنها دنبال علت این انفجار باشد، عاقبت خوشی نخواهد داشت و دچار زوال عقل میشود. چون نمیخواهند قدرت ماورایی را باور کنند.
بشر متأسفانه سبب و اسباب را پشت سر هم میچیند و وقتی به نقطهای میرسد متوقف میشود، چون نمیخواهد اعتراف کند سببها قدرت ماورایی نیاز دارند. ولی اگر مؤمن به دنبال اسباب بگردد و علت و معلول را دقت کند و به خالق و رازق و مدبر برسد و بشناسد، راه یقین را یافته است. نباید در حد مادیات متوقف شد بلکه به دنبال ماورا باید رفت. اگر این بصیرت در انسان پدیدار شود، کل زندگی او همانند دانشگاه و محل کسب علم و معرفت خواهد شد. معراجی میشود برای رسیدن به یقین.
«اللهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» آسمانها را میبیند که چگونه بدون ستون استوار شدهاند. (عمد) یعنی ستون. ظاهرا معنای آیه این است که ستونهایی وجود دارد اما قابل رؤیت نیست. امام رضا علیه السلام شرح دادهاند: «فثَمّ عَمَد ولکن لا ترونها؛ پایههایى هست، ولى شما آنها را نمىبینید». (بحار، ج ۶۰، ص ۷۹). امیرمؤمنین فرمودند: «مدن کمدنکم»، کهکشانها و ستارگان عالمی مانند عالم ما هستند و با ستونهایی از نور به هم وصل هستند. علم امروز میگوید جاذبه. شاید مسائل دیگری نیز باشد که علم هنوز به آن دست نیافته است.
ممکن است کسی به آسمان نگاه کند و زیبایی و عظمت ببیند اما مؤمن در نظر به آسمان خدا را میبیند. چون میداند همه چیز از آن خداست. «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» خداوند که خالق آسمانها است دلیلی ندارد که خلقت خود را رها کند، پس قدرت او بر همه چیز حاکم است. و تسلط او به واسطه عرش است. عرش یک واقعیت است و به معنای مرکز قدرت و تدبیر تفسیر شده است.
«وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَ» خداوند خورشید و ماه را مسخر کرده است. به این مفهوم که به اختیار خود عمل نمیکنند، بلکه نظم دارند.«كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى) در حال حرکت هستند ولی این حرکت ابدی نیست. هر چیزی که ابتدا دارد، انتها نیز دارد. هر چیزی که زمان در آن اثر دارد، روزی به پایان میرسد. «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ» تدبیر امر دست اوست. «لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ» هدف این است که انسان به یقین برسد. اگر به وسیله این نگاه توانستیم حقایق را کشف کنیم، در آخر به قله یقین میرسیم.
داستان مشهوری در تاریخ داریم که با موضوع بحث ما مرتبط است. روزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نماز صبح را با مردم گزارد. سپس در مسجد نگاهش به جوانی افتاد که چرت میزد و سرش پایین میافتاد. رنگش زرد بود و قامتش لاغر و چشمانش به گودی فرو رفته. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به او فرمود: حالت چگونه است؟ عرض کرد: من با یقین گشتهام. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از گفته او در شگفت شد و فرمود: همانا هر یقینی را حقیقتی است. حقیقت یقین تو چیست؟ عرض کرد: ای رسول خدا! همین یقین من است که مرا اندوهگین ساخته و بیداری شب و تشنگی روزهای گرمم بخشیده و از دنیا و آنچه در آن است بیرغبت گشتهام تا آنجا که گویا عرش پروردگارم را میبینم که برای رسیدگی به حساب خلق برپا شده و مردم برای حساب گرد آمدهاند، گویا اهل بهشت را مینگرم که در نعمت میخرامند و بر کرسیها تکیه زده، یکدیگر را معرفی میکنند و گویا اهل دوزخ را میبینم که در آنجا معذبند و فریادرسی میطلبند و گویا اکنون آهنگ زبانه کشیدن آتش دوزخ در گوشم طنینانداز است.
رسول خدا ((صلی الله علیه وآله)) به اصحاب فرمود: این جوان بندهای است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته، سپس به خود او فرمود: بر این حال که داری ثابت باش. جوان گفت: ای رسول خدا، از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزیام کند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) برای او دعا فرمود. مدتی نگذشت که در جنگی همراه پیغمبر به شهادت رسید.
انتهای پیام