به گزارش ایکنا، محمدرضا بیات، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، شب گذشته، 30 فروردین، در سلسله جلسات دوره تخصصی عرفان و معنویت که به همت مؤسسه بینالمللی حکمت برگزار شد، با موضوع «معقولیت زندگی مؤمنانه با تکیه بر معناداری زندگی» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
ما انسانها کنشهای گوناگونی داریم که هریک از اینها را معقول میدانیم و یا تلاش میکنیم تا آنها را معقول بدانیم. اگر انسانی در زندگی خود، رفتار، باور و کنشی را معقول نداند، نمیتواند به آن وفادار باشد و تداوم هم نخواهد داشت. یکی از کنشهای ما مؤمنین در ادیان گوناگون، زندگی است که تحت عنوان زندگی مؤمنانه از آن یاد میکنیم؛ یعنی زندگی که متأثر از باورهای دینی است، اما آیا زندگی مؤمنانه ما انسانها از معقولیت برخوردار است یا خیر؟ زندگی مؤمنانه نیز بخشی از زندگی و یا بخش بزرگی از زندگی ماست که از همان قاعده پیروی میکند؛ این قاعده که رفتارها، باورها و کنشهای ما باید معقول باشند. البته ممکن است این سؤال را پیش از طرح مسئله و توضیح تفصیلی آن مطرح کنید که چه کسی گفته که حتماً باید کنشها، رفتارها و باورهای ما معقول باشد.
این وجه از سؤال نیازی به استدلال ندارد و ممکن است نوع دلایلی که بر معقولیت کنشها و باورهای خود داریم، در میان انسانها متفاوت باشد، اما اینکه این کنشها باید معقول باشند به نظر میرسد خیلی نیاز به استدلال ندارد، اما برای اینکه استدلال یا تنبه و توجیهی بر این مسئله بیاوریم، در ادامه بحث با تبیین مفهوم معقولیت، روشن میشود؛ لذا این پرسش اساسی است که یک انسان مؤمن مانند ما، که در ماه رمضان روزه گرفتهایم و نمونهای از زندگی مؤمنانه را عمل کردهایم، با این سؤال مواجه است که آیا این رفتارهای مؤمنانه من از معقولیت برخوردار است یا خیر.
برای پرداختن به این بحث، ذکر چند نکته لازم است؛ اولین نکته این است که زندگی مؤمنانه چه زندگیای است؟ در زندگی فردی و یا اجتماعی خودمان، انواع زندگیها را داریم که عبارت از زندگی مؤمنانه، اخلاقی، عرفانی و ... هستند، اما زندگی در هر یک از این انواع به چه معناست؟ زندگی مؤمنانه یک سطح رویین و یک سطح زیرین و عمیق دارد. وقتی میگوییم کسی زندگی مؤمنانه دارد؛ یعنی در زندگی خود دارای رفتارها و کنشهایی است که این رفتارها و کنشها را با تکیه بر آنچه دین گفته انجام میدهد و کسی که زندگی مؤمنانه ندارد، خود را ملزم به چنین رفتارهایی نمیبیند. به عنوان مؤمن و مسلمان، رفتاری به عنوان نماز خواندن، روزه گرفتن و ... داریم که کنشهایی در زندگی ماست و مؤمنانه است و وجه انجامش نگاه دینی است، اما زندگی مؤمنانه، یک سطح عمیقتری هم دارد؛ یعنی متأثر از یک فهم، درک و یک نگاه مؤمنانه به عالم و آدم است.
وقتی منِ مؤمن و مسلمان به پدیدههای عالم و رفتارهای گوناگون نگاه میکنم، با نگاهی که از متون دینی و آموزههای دینی گرفتهام، نگاه میکنم. آن بخش رویین که رفتارها بود، نمود این نوع نگاه است و زندگی مؤمنانه، زندگی است که دارای این سطح زیرین باشد؛ یعنی کسی به یک نگاه و باور و درک خاصی که تحلیل دینی است باور دارد و به عالم و آدم و هستی نگاه میکند. پس زندگی مؤمنانه دارای چنین تعریفی است. البته در یک معنای گستردهاش، یک مفهوم مشترک دارد و به یک مبدأ و منتهایی نیز برای هستی قائل هستیم و برای این هستی نیز یک نظام اخلاقی حاکم میدانیم، اما از این مقدار که بگذریم، این مسئله روشن است که در ادیان، تفسیرها و تبیینهای این زندگی باهم متفاوت هستند.
نکته دیگر اینکه، ما انسانها این گونه زندگی نمیکنیم که تنها در قالب یک نوع نگاه زندگی کنیم؛ یعنی یک نوع زندگی بر ما حاکم باشد که مثلاً فقط مؤمنانه و یا عرفانی و یا اخلاقی زندگی کنیم و لزوماً هم اینها باهم ناسازگار نیستند و میشود دینی، اخلاقی و عرفانی زندگی کرد و البته بسیاری و برخی موارد نیز پیش میآید که سازگاری هم پیدا کنند و معنای عمیقترش این طور نیست که نشود یک زندگی دیندارانه، علمی و اخلاقی را باهم جمع کرد. اما معمولاً در میان انسانها یکی از این انواع زندگی بر بقیه غلبه دارد. ممکن است کسی زندگی مؤمنانه، بر دیگر جنبههای زندگیاش غلبه داشته باشد. خود اینکه یک انسانی بتواند میان انواع این زندگیها یک نوع تعادلی برقرار کند و یا در تقدم یکی بر دیگری طوری عمل کند که بقیه را نادیده نگیرد، یکی از مباحث است.
نکته دیگر، مفهوم معقولیت است، اما معقولیت به چه معناست؟ معقولیت به دو معنا است؛ یکی معقولیت نظری و یکی هم معقولیت عملی است. معقولیت نظری، به معنای تناسب میان مدعا و استدلال و دلیل است؛ یعنی اگر یک ادعایی کردم و باوری را داشتم، باید متناسب با آن ادعا دلیل بیاورم و اگر تناسبی بین دلیل و ادعا نبود، معقولیت نیست. اما علاوه بر معقولیت نظری، معقولیت عملی را داریم که در مورد معقولیت کنشهای خود سخن میگوییم که آیا این رفتار و عمل من معقول است یا خیر؟ معقولیت به این معنا به معنای تناسب بین هدف و وسیله است. در رفتارها یک هدفی را در نظر میگیریم و از آن با عقلانیت نظری دفاع میکنیم و بعد از معقولیت وسایلی که قرار است ما را به آن هدف برسانند دفاع میکنیم؛ یعنی اگر بگویند به چه دلیل فلان کار را میکنید؟ من به تناسب هدفی که داشتم میگویم نوشتن این مقاله و ... من را به فلان هدف میرساند. خود آن هدف باید معقولیت داشته باشد، اما معقولیت نظری است و کارها، کنشها و رفتارهایی که انجام میدهم تا ما را به آن هدف برساند، از معقولیت عملی برخوردار است.
در این مسئله نیز میخواهیم از معقولیت زندگی مؤمنانه صحبت کنیم. معقولیت کنشهای دینی از سنخ دوم و معقولیت عملی است و برای این کار باید از همین مدل استفاده کنیم؛ یعنی ابتدا باید هدف و یا اهدافی را تعیین کنیم و از معقولیت این هدف دفاع کنیم و نشان دهیم که کنشهای دینی ما، ما را بدان هدف میرسانند و اگر بتوانیم این را نشان دهیم، توانستهایم از معقولیت رفتارهای دینیمان دفاع کنیم. پس مفهوم کلیدی، مسئله معقولیت و انواع آن و ارتباط آن با مسئله معقولیت زندگی مؤمنانه است.
اما مفهوم کلیدی دیگر، مسئله معنای زندگی است. معنای زندگی از مفاهیم سهل و ممتنع است؛ یعنی مانند اخلاق است و همه گمان میکنند و باور دارند که بهراحتی آن را میفهمند. اگرچه بیراه نیست و در بسیاری از مواقع هم این طور است، اما بدین سادگی هم نیست و دقیقتر از این است. مانند اخلاق است و تصور بسیاری این است که در موقعیتهایی که میخواهند زندگی اخلاقی داشته باشند، میدانند چه تصمیمی اخلاقی هست یا چه تصمیمی اخلاقی نیست. اما در بسیاری از مواقع اینکه چه تصمیمی اخلاقی هست یا نیست، پیچیدهتر از چیزی است که در نگاه اول به نظر میرسد.
معنای زندگی به سه معنا به کار میرود؛ یک وقت به معنای ارزش زندگی میدانیم، یک وقت به معنای هدف زندگی و یک وقت هم به معنای کارکرد زندگی؛ یعنی وقتی میگوییم زندگی فلانی معنادار است، بدین معناست که در او، یک ارزش و یا ارزشهایی وجود دارد. اما سخن در این است که چه ارزش و ارزشهایی و چه هدف و کارکردهایی به زندگی معنا میدهند؟ اینجا نیاز به نظریهپردازی است و باید نشان داد که در زندگی باید یک ارزش، هدف و کارکرد چه شرایطی داشته باشد تا بگوییم این ارزشها، هدفها و کارکردها به زندگی انسان معنا میدهند.
در اینجا دو رویکرد هست؛ یکی طبیعتگرایانه است و میگوید در این جهان ارزشها و امکاناتی هست که با تکیه بر آنها میتوان به زندگی معنا داد، اما دیدگاه دیگر میگوید خیر، در این دنیا ارزش و یا قابلیتهایی وجود ندارد که بتوانیم به مدد آنها به زندگی خود معنا دهیم؛ لذا باید از ارزش و هدفی ورای این عالم کمک بگیریم. با تکیه بر معناداری زندگی به این معنا که باید نظریهای انتخاب کنیم و از معقولیت آن نظریه دفاع کنیم و در گام بعدی بگوییم زندگی مؤمنانه در تمام جلوههایش ما را به معنای زندگی میرساند. بنابراین ابتدا از معقولیت معنای زندگی، زندگی معنادار و ویژگیهای آن به عنوان هدف باید دفاع کنیم و در گام بعدی نشان دهیم که زندگی مؤمنانه در تمام جنبههایش ما را به یک زندگی معنادار میرساند و آنوقت اگر این را بگوییم، توانستهایم از معقولیت زندگی مؤمنانه دفاع کنیم.
انتهای پیام