به گزارش ایکنا، محمدرضا بیات، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، شب گذشته، 31 فروردین، در سلسله جلسات دوره تخصصی عرفان و معنویت که به همت مؤسسه بینالمللی حکمت برگزار شد، با موضوع «معقولیت زندگی مؤمنانه با تکیه بر معناداری زندگی» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
دیدگاه یکی از پدیدارشناسان دین به نام اسمارت، در دنیای معاصر این است که دین و یا به تعبیر دقیقتری دینداری و یا به تعبیر بنده زندگی مؤمنانه، دارای ابعاد مختلفی است؛ یعنی وقتی گفته میشود یک زندگی مؤمنانه و دینورزانه است، در حقیقت گفته میشود که این نوع زندگی دارای ابعادی است. در این دیدگاه، منظور از دین لزوماً گزارههای دینی نیست، بلکه تجربه دیندارانه است. برای نمونه، دین بعد اخلاقی، حقوقی، تجربی، اسطورهای و مادی دارد و به این نتیجه رسیده که حقیقت دین آنطور که پدیدار شده، دارای این ابعاد است و معتقد است که این مجموعه روی هم رفته، مجموعه یک زندگی دیندارانه و یا دین را میسازد، نه یک بعد از آن. نکته قابل توجهی که این پدیدارشناس دارد این است که میگوید نسبت به این ابعاد باید توجه کنیم که نباید تصور کنیم که این ابعاد یک نظام سلسلهواری دارند. این طور نیستند که ما این بعد را از بعد دیگری استنتاج کرده باشیم، بلکه اینها مجموعا یک طرح هستند که دست در گریبان هم دارند و مجموعه اینها یک دین و یا یک زندگی مؤمنانه را شکل میدهد. با این نظریه نشان میدهم هرکدام از این ابعاد دین، به نظر اسمارت چگونه میتوانند به زندگی معنادار انسانها کمک کنند اما این بخش را اسمارت وارد نشده است.
نکته دیگر این است که در باب معنای زندگی ما باید نظریه داشته باشیم. در اینجا از نظریه دو فیلسوف معاصر کمک میگیرم که وقتی میخواهم بگویم این ابعاد به زندگی ما معنا میدهند از آن نظریه استفاده کنم. یکی متس، از فلاسفه معاصر است که میگوید انسان دارای دو ساحت حیوانی و عقلانی است و هریک از اینها ارزشهای متناسب با خود را دارند و تعبیر حیوانی بار معنایی ندارد و مراد آن ساحتی است که ما انسانها با حیوانات در آن بخش مشترک هستیم و معنای منفی و بار ارزشی منفی ندارد.
متس میگوید هرگونه ارزش، کنش و فعالیتی در زندگی انسان که او را به حقیقت برساند که مراد کشف جنبههایی از این عالم است و هر فعالیتی که ما را به ارزشهای اخلاقی نزدیک کند و سوم، هرگونه کنش و فعالیتی که ما را به زیبایی و امور زیباشناختی نزدیک کند و یا هر نوع گرایش مثبت به این سه حوزه میتواند به زندگی معنا بدهد. حتی اگر کسی گرایش منفی نسبت به نقیض آنها داشته باشد؛ یعنی از اینکه به حقیقت نرسد خشنود نباشد، یا از اینکه به ارزشهای اخلاقی حساس نباشد خشنود نباشد و یا از اینکه نسبت به حوزه امور زیباشناختی بیمیل نباشد، میتواند به زندگی معنا دهد. میگوید هرگونه ارزشی که در رفتار انسانها نمود پیدا میکند و ما را به ساحت عقلانی میرساند و ما را رشد میدهد، به زندگی معنا میدهد.
نظریه پرداز دیگر خانم سوزان ولف است که با تفکیک میان احساس لذت و رضایت معتقد است که هرگونه ارزش و کنشی که در انسانها احساس رضایت ایجاد کند به زندگی معنا میدهد، اما اگر ارزش و کنشی در انسان فقط احساس لذت ایجاد کند، نمیتواند معنا بدهد. البته میان لذت و رضایت تفکیک میکند و میگوید اینها وجه مشترک و متفاوت دارند. در حقیقت احساس لذت مربوط به ساحت حیوانی ما است که در جای خود خوب است و احساس رضایت برای حوزه ساحت عقلانی ما است.
نکته سوم اینکه، مزلو از روانشناسان معاصر میگوید انسانها دارای نیازهای گوناگونی هستند. او این نیازها را در چند دسته فهرست کرده که ما نیازهای زیستی، اجتماعی، شناختی، زیباشناختی و نیازهای ناظر به حوزه خودشکوفایی خودمان را داریم. این نیز بحث مفصلی است، اما این نکات را پیشفرض میگیرم که این نیازها مسلم است.
اسمارت میگوید یکی از ابعاد اساسی دین، بعد آموزهای است که از اهمیت بالایی برخوردار است، به خاطر اینکه بعد آموزهای در باب سه موضوع در ادیان است؛ در باب خدا، انسان و هستی است و ادیان آمدهاند در باب این سه موضوع به ما معرفت و شناخت و دادههایی دادند که البته این دادهها در باب این سه موضوع متفاوت است، اما بالاخره ادیان در این باب حرف زدهاند و به ما یک نوع عینک و نگاهی دادهاند و از این جهت، خیلی مهم است و اهمیتش آن قدر است که بقیه ابعاد، کمککننده این بعد هستند و دیگر ابعاد ما را کمک میکنند که به این نوع شناخت از خدا، انسان و هستی برسیم؛ یعنی همان رابطه نظر و عمل در ادیان است که ادیان به ما این نگاه را میدهند و میگویند اینگونه زندگی کنید تا به شناخت دقیقتری از این موضوعات برسید.
نکته دیگر این است که اصلاً چه نیازی به این داریم که دین به ما این شناخت و بُعد آموزهای را بدهد؟ چون از طرق مختلفی میتوانیم به این شناخت برسیم. انسانها بهرغم تواناییهایی که داشتند اما نشان داده شده و یا به این نتیجه رسیدهاند که این هستی، چنان لایههای پیچیدهای دارد که انسانها به خیلی از لایهها نمیتوانند برسند و باید از آسمان به آنها آموخته شود و یکی از آنها خدا است و اگر متون دینی و ادیان نبودند و همین مقدار شناخت از خدا را به ما نمیدادند، بشر نمیتوانست به شناختی از خدا برسد، کمااینکه خود هستی هم اینطور است. از این جهت ما نیاز داریم و البته این سخن را نیز قبول دارم که ادیان هریک شناختهای گوناگونی در باب این سه موضوع دارند، اما با همه اختلافها، مجموعه آنچه ادیان به ما آموختهاند بسیار غنیمت است و برای ما و بشری که در این جهان زندگی میکند توشه پُر بهایی است.
اما با توجه به این توضیح سخن این است که چگونه بعد آموزهای ادیان یعنی در باب خدا، هستی و انسان به معناداری زندگی کمک میکند. با تکیه بر مقدمات میتوان گفت که بعد آموزهای نیازی از نیازهایی که مزلو برشمرد، یعنی نیازهای شناختی ما را برطرف میکند و طبق نظریه متس به رشد ساحت عقلانی ما کمک میکند و چون برطرف کردن نیاز معرفتی میتواند ساحت عقلانی ما را ارتقا دهد، میتواند به زندگی ما معنا دهد. اگر بخواهیم این سخن را بر اساس نظریه خانم ولف تبیین کنیم، باید بگوییم ادیان با بُعد آموزهای میتوانند به شناختهای معرفتی پاسخ دهند و احساس رضایت را ایجاد کنند که همان احساس معناداری در زندگی است.
بعد دومی که اسمارت از آن یاد کرد، بعد اخلاقی است. در این زمینه هیچ تردیدی نیست که همه ادیان بر اخلاق توصیه میکنند و حتی برخی ادیان چیزی جز آموزههای اخلاقی نیست لذا بعد خلاقی در ادیان هم میتواند به زندگی ما معنا دهد؛ یعنی اگر ادیان بتوانند بعد اخلاقی را به ما تعلیم بدهند، نیازهای روانی ما را مورد توجه قرار دادهاند و با برطرف کردن نیازهای معنوی روانی و خودشکوفایی، ما انسانها به ساحت عقلانی خود رسیدهایم و رشد کردهایم و یا به احساس رضایت میرسیم و رشد ساحت عقلانی، همان احساس معناداری است.
اما در باب بعد حقوقی و یا فقهی نیز دو ساحت عبادی و غیرعبادی و فردی و جمعی وجود دارد. ادیان با بعد حقوقی خود؛ یعنی بخشهایی که عبادی است مانند نماز و روزه و چه غیر عبادی که مربوط به تنظیم روابط فردی و جمعی ما است، کمک میکنند که نیازهای روانی خودمان را برطرف کنیم و اگر این توفیق را پیدا کنند، توانستهاند به رشد عقلانی انسانها کمک کنند و به زندگی انسانها معنا دهند. اینکه احکام فقهی و حقوقی در بخش عبادی و غیرعبادی میتوانند نیازهای روانی و یا نیازهای معنوی ما را برطرف کنند، خود تبیین جداگانهای میطلبد، اما اگر بتوانیم از این سخن دفاع کنیم، میتوانند در ما ساحت عقلانی را رشد دهند و احساس رضایت را ایجاد کنند که احساس معنای زندگی است.
بعد دیگری که اسمارت از آن سخن میگوید بعد شعائری است که جنبههای بیرونی و خارجی رفتار دینی است؛ به این معنا که ما در احکام فقهی اعم از فردی و اجتماعی که باید و نباید است، اینها را در قالب ابعاد شعائری انجام میدهیم که نماز و روزه و ... شکل شعائری هم پیدا میکند و این بعد شعائری یک ماهیت و هویتی غیر از نفس انجام یک نماز دارد، بلکه اقامه نماز و حج و روزه یک وقت شخصی انجام میشود، اما وقتی که شکل همگانی پیدا میکند، بُعد شعائری هم پیدا میکند. بعد شعائری هم میتواند به معناداری زندگی انسانها کمک کند؛ چون مؤمنانی که در ادیان وارد عرصه این بُعد میشوند، نیازهای روانی خودشان را برآورده کردهاند و یک نوع خودشکوفایی را به دست میآورند و برآورده شدن نیازهای روانی و خودشکوفایی هویتی به رشد ساحت عقلانی آنها کمک میکند و احساس رضایت در آنها را ایجاد میکند که چیزی جز معناداری زندگی نیست.
بعد تجربی هم یکی دیگر از مسائل است. در ادیان بستری برای مؤمنین فراهم میشود که بتوانند تجربه دینی داشته باشند. تجربه دینی یعنی بستری برای مواجهه با امر الوهی و آن چیزی است که در ادبیات دینی خود میگوییم خدا، که مواجهه با او جلوههای مختلفی دارد. تجربه در این معنا شبیه موقعیتهای دیگری است که در زندگی داریم. مثلاً میگویید تجربه معلمی و پدری و ... دارم؛ یعنی در موقعیت پدری قرار گرفتم. وقتی میگوییم یکی از ابعاد زندگی مؤمنانه؛ یعنی کسی که وارد این طرح میشود، در یک دینداری، تجربه دینی خواهد بود؛ یعنی دین برای او این بستر را فراهم میکند. این نوع تجربههای دینی مطمئناً به خودشکوفایی انسانها و رشد معنوی آنها یعنی نیازهای معنوی آنها منجر میشود و این کار میتواند ساحت عقلانی انسانها را تقویت کند و موجب شود احساس رضایت کنند.
انتهای پیام