روشنای فانوس دعا در شبانه‌ای خاموش
کد خبر: 3969553
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۷
خلوت خلود/ ۲

روشنای فانوس دعا در شبانه‌ای خاموش

خلوت خلود حاصل تفکرات تنهایی و همنشینی با خود حقیقی در حیاط خلوت افکاری است که کلمه می‌شوند و در بیخودی به کلام می‌رسند و دردودل می‌شوند با خدا. نویسنده در این بخش به شب قدر پرداخته است.

روشنای فانوس دعا در شبانه‌ای خاموشبودن تا نبودن

به هوای نبودن در بودن

شب‌نشینی به هوای سرزدن پگاه

به خیال این‌همه بهاری که خیس باران شعفی ناگاه؛

گریه خوشحالی می‌شد و می‌شد همین هوایی که حالا نیست...

 

با همان هوای مدام مانده

خو گرفته بودم به آوازهای نخوانده؛

نواهای هنوز نت نشده؛

 مشت‌های هنوز انگشت،

 انگشت‌های هنوز بی‌قلم...

 

می‌نوشتم، بی‌که قلم گرفته باشم میان این انگشتان معتاد جوهر.

دل داده بودم به آبی‌های یاد و سرخ‌های جراحتی کهنه و سبزهایی که ناگاه در من می‌روییدند و سرو می‌شدند؛ گوشه حياط تنهايی.

تا اين‌كه بيگاه،

در رحمتی رسیده از راه،

 رش‌رش بارانی نيامده خيسم كرد.

نگاهم ساحل مهربان موج‌های بی‌بازگشت اندوه شد و دست‌هایم پناهگاه تمام پرنده‌های احساسی که بی لانه مهر مانده بودند...

يادم آمد ديروزهای دور از گناه؛

آفتاب که بر می‌خواست

 قبل از اینکه چهره‌اش را در چشمه آبی آسمان بشوید؛ در نگاهم منعکس می‌شد و منکسر می‌شد و از این شعاع‌های نور؛ هزار دل ابری را نسیم عشق می‌وزید و ابرهای اندوه را با خود می‌برد از اقلیم باورهای من؛ آنجا که در خلوتی ناگزیر، رگبارهای ناگهان می‌شدم

و از چشم خود حتی؛ پنهان می‌شدم...

حالا اما؛

 از این سکوتی که در پس این‌همه بی‌خبری مانده است دلگیرم ...

این حال و هوای دلگیری را که نمی‌دانم بی‌خبری از خود است یا خودآ؛

 مانده‌ام که ببارم

یا پیوست بغض ثانیه‌های کند این چند لحظه رفته کنم.

 

چند شب می‌شود که ماه خوابیده است را نمی‌دانم ...

تنها گوشه‌های تاریک قلبم از مهتاب یادی که در شبانه‌های دعايم به خدايم می‌رساند؛ رخشان است؛

 هر چند دلواپسی‌هام نفسگیر

 و دلم – جان بارانی كه در راه ‌است- حسابی پریشان است...

 

خدايا! بر من بتاب این ظلمات بی‌راه و پر چاه را؛

 با بدری كه هر شب فانوس چشم‌به‌راه دلم شود.

 

به قلم: عباس کریمی عباسی

انتهای پیام
captcha