چهاردهمین روز از تابستان در تقویم ملی ما به عنوان روز قلم نامگذاری شده است. به همین بهانه در این روز اهالی قلم بیش از پیش مورد توجه قرار میگیرند و معمولا برنامههایی برای تجلیل و تقدیر قشر صاحب قلم و اثر جامعه برگزار میشود.
البته روز قلم میتواند بهانه خوبی هم برای بررسی اوضاع آثار صاحبان قلم باشد و نقاط ضعف و قوت آثار بازگو شود. در همین راستا در ایکنا میزبان هادی خورشاهیان؛ شاعر و نویسنده، مترجم و منتقد ادبی بودیم که بیش از 120 عنوان کتاب در حوزههای مختلف نمایشنامه، فیلمنامه، نقد ادبی، داستان و شعر را در کارنامه خود دارد.
خورشاهیان معتقد است اگر قرار بر این باشد که مدعی عنوانی باشم، میتوانم بگویم شاعر و نویسندهام. اما به هرحال در عرصههای دیگر هم قلم زدهام و همین باعث شده که عرصههای دیگر را پیگیری کنم که خیلی به کارم کمک میکند. به همین علت بیشترین رتبههایی که کسب کردهام در حوزه شعر و داستان بوده است.
واقعیت این است که بعضی اوقات ممکن است یک نفر مثلا صد تا رمان نوشته اما اندازه کسی که یک رمان نوشته، شهرت نداشته باشد یا ممکن است یک نفر چندین دیوان شعر گفته باشد اما شهرتش اندازه شاعری که یک مجموعه شعر بیشتر نگفته، نباشد. اگر قرار باشد فیالبداهه تعریفی از اهل قلم داشته باشم، یک وجه آن این است که نوشتن فرد استمرار داشته باشد. یعنی قاعدتا کسی که 30 سال پیش یک کتاب نوشته و بعد از آن مرتب چیزی نوشته است، اهل قلم است. مثلا مارگارت میچل که کتاب «بر باد رفته» را نوشته و دیگر کتابی ننوشته است را نمیتوان نویسنده قلمداد نکرد؛ زیرا هرچند یک کتاب نوشته اما خوب آن را نوشته است.
ازطرفی ممکن است یک نفر 30 یا 40 سال مستمر شعر گفته باشد اما شاعر شناختهشدهای نباشد. اینجا اگر شهرت و اقبال عمومی و همچنین مقبولیت ادبی اثر را نادیده بگیرم، این استمرار کمک میکند که او را اهل قلم قلمداد کنیم، یعنی چند سالی یک بار یک رمان یا هرازگاهی شعری از فرد میخوانیم.
امروزه با توجه به فضای دیجیتال و مجازی که همهگیر شده است، تعریف اهل قلم یک مقدار سخت شده است. یعنی ممکن است یک نفر در همین فضا شعرهایش را بخواند اصلا اثری از او به صورت مکتوب نبینیم. بنابراین میتوانیم استمرار در نوشتن را فارغ از کیفیت اثر هر شاعر یا نویسندهای بهعنوان حداقل ویژگی اهل قلم در نظر بگیریم.
بگذارید از یک زاویه دیگر به این قضیه نگاه کنیم که شاید با نقطه نظر شما متفاوت و شاید هم متناقض باشد. مثلا اصل منظومه «سرزمین هرز» که بیش از 800 سطر و اصلاح شده آن 400 و اندی سطر است را تی.اس الیوت رفته در یک جزیره سروده است. حتی همین منظومه کوتاه و 40 صفحه شعر را در یک جای ساکت و آرام سروده است.
یک رفتاری هم در صنعت پاورقینویسی به شدت محسوس بود که نویسنده برای اینکه داستانش به شماره بعد هفتهنامه برسد، در همان چاپخانه آن را مینوشت. عموما فرصت ویرایش هم نداشتند؛ یعنی یک بار داستان را مینوشتند و همانجا بایدگره داستان، هیجان و دیگر عناصر را در داستان ایجاد میکردند.
این تجربه که هم نمونه خارجی و هم داخلی فراوان دارد، نشان میدهد که برای نوشتن حتما نیاز نیست که به خلوت رفت و میتوان در چاپخانهای که دارند حروف سربی را میچینند یا هر کار دیگری انجام میدهند هم داستان نوشت.
نویسندههایی داشتیم که در هواپیما، مترو یا اتوبوس رمان نوشتهاند. بنابراین میتوان گفت فرصت تفکر در دنیای امروز اینگونه پر شده است.
یک نظریه ثابتشده داریم که میگوید آدم در تمام لحظاتی که خواب است، خواب میبیند اما ممکن است وقتی که بیدار میشود آن را به یاد نداشته باشد. به همین ترتیب ما در تمام لحظات بیداری در حال فکر کردن هستیم؛ یعنی فکر نکردن کار بسیار سختی است و اصلا ریاضت میخواهد که فکر نکنیم.
در دوره سعدی یا حافظ که رسانهها کمتر بودند و شاید اصلا رسانهای غیر از کتاب نبوده و همان کتاب هم مثلا 10 نسخه از 10 نویسنده قبل از سعدی بوده است اما در حال حاضر ما حتی اگر نخواهیم هم در هجوم رسانهها هستیم.
یعنی اگر فرض را بر این بگیریم که من نویسندهای هستم که بر فرض یکسری کتاب خوانده و فیلم هم دیدهام اما در مواجهه با مردم در مترو و خیابان و از همین شلوغیها میتوانم ایده نوشتن بگیرم. اتفاقا دیگر با آن خلوتی که اشاره کردید، نمیتوانم بنویسم زیرا کارهایی که در خلوت میتوانم انجام دهم، محدودتر است.
مثلا وقتی در آپارتمان نشستم و یک داستان شهری مینویسم، میتوانم به صدای آیفون، صدا و تصویر تلویزیون، گفتوگوی همسایه بالایی با فرزندش و... که اتفاق میافتد هم اشاره کنم اما وقتی بخواهم همین داستان را در خلوت یک روستا بنویسم، دیگر هیچکدام از اینها را ندارم.
بنابراین در پاسخ این سوال میتوانم بگویم اتفاقا ما در تمام لحظات مشغول فکر کردن هستیم، دغدغهها و درگیریهایمان هم بیشتر است. هنوز هم آثاری در سطح کشور و جهان، بهویژه در عرصه ادبیات داستانی لحظاتی دارند که حرف برای گفتن دارد. آن کلمات و جملات قصار همچنان در آثار هست و نویسندهها همچنان درگیر فکر کردن هستند. اصلا لازم نیست که برای فکر کردن چلهنشینی کنند.
درمورد عمیق بودن آثار خیلی صحبت نمیکنم چراکه از همان دوره سعدی و حافظ و دورههای بعد فقط همین افراد برای ما باقی ماندهاند. مثلا وقتی قرار است درباره شعر و نثر قرن دهم صحبت کنیم، فقط یک جامی در ذهن ما باقی مانده است، درصورتی که همان موقع هم ما شاعران و نویسندگان زیادی داشتهایم، پس اینطور نبوده که همه قدما عمیق فکر کنند و آثار فاخر و شکوهمند و ماندگاری خلق کنند.
امروز هم احساس میکنم چیزی کم نداریم، فقط ابزار ما برای فکر کردن بیشتر شده است. مثلا دورهای که نمیدانستند زمین میچرخد یا نه، مجبور بودند خیلی به آن فکر کنند اما ما امروز این مسئله و خیلی مسائل دیگر را میدانیم، بنابراین خیلی عقب نیستم و لازم نیست مقایسه اینچنینی داشته باشیم و بگوییم خلوت قدیم برای نویسندگی وجود ندارد.
ایکنا - البته منظور سوال بیشتر این بود که آثار ماندگاری که از قبل داریم و میخوانیم را الان مشاهده نمیکنیم. چیزی که شما میفرمایید این است که امروز هم این آثار هستند اما به دلیل کثرت آثار و وجود رسانههای رقیب و... دیده نمیشوند و ممکن است 100 یا 200 سال دیگر سره از ناسره شود و ارزش آنها مشخص شود...
بله، الان اصلا اصرار نداشته باشیم که همین الان ارزش آثار مشخص شود. ممکن است کتابی که طی 20 سال 100 چاب با تیراژ بالای 5000 داشته، 30 سال دیگر دیده شود. اینطور نیست که فکر کنیم همین الان طبق معیاری که داریم - مثلا تیراژ یا تعداد چاپ یا جایزههایی که برده است - آثار خوانده میشوند. خیلی از کتابهایی که جایزه نوبل بردهاند دیگر خوانده و حتی در ایران هم ترجمه نمیشوند. در مقابل، خیلی کتابها جایزه هم نمیبرند و خیلی ادبیات حرفهای ندارند، اما از طرف مردم استقبال و خوانده میشوند. ما نمیتوانیم مردم را مجبور کنیم که حتما کتابهایی را بخوانند که فلان جایزه ادبی بینالمللی را کسب کردهاند. دوست دارند همین نویسنده را بخوانند و اتفاقا این نویسنده هم حرف برای گفتن دارد. در ایران هم از این نویسندهها زیاد داریم، لازم نیست که حتما کتاب جایزه ببرد یا ترجمه جهانی شود که در بین مردم استقبال شود.
البته یک عده از این افرادی که اشاره کردید آثارشان در غرب دیده میشود، خودشان همانجا زندگی میکنند. مثلا چند نفر از نویسندگان افغانستان یا ژاپن که اسم و رسم دارند، اروپا زندگی میکنند و اصلا به زبان انگلیسی مینویسند.
در ایران عموما اینطور نبوده که نویسندگان با میل خودشان مهاجرت کرده باشند، هرکدام به دلایلی و طی شرایطی از اینجا رفتهاند و آن طرف جایگاه اصلی که به عنوان یک نویسنده باید داشته باشند را ندارند؛ چه بسا اگر نویسندگان ایرانی هم در یک پروسه طبیعی میرفتند، میتوانستند نویسندگان خوبی باشند.
البته باید نسبت جمعیت را هم در نظر بگیریم. مثلا هند جمعیت زیادی دارد و سالها به دلیل استعمار انگلستان، زبانشان با زبان انگلیسی عجین شده و دو زبانه هستند. یا مثلا ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم عملا بخشی از آمریکا است و یک کشور مستقل نیست؛ چهبسا که امکانات در اختیار آن بوده تا آثار نویسندههایش در غرب دیده شود.
از طرفی قبل از جنگ جهانی، ژاپنیها و چینیها به آمریکا میرفتند و آمریکاییها هم به این کشورها سفر داشتند اما این بدهبستانهای فرهنگی بین ایرانیها و دیگر کشورها نبوده است. ما این مراودات و رفتوآمدها را حتی با ترکیه و کشورهای عرب هم نداشتیم. یک دوره برای کار به کویت میرفتیم، یک دوره برای تفریح به امارات میرفتیم و هیچگاه با دید و هدف مراودات فرهنگی رفت و آمد نداشتیم. یعنی مناسبات ادبی بینالمللی نداشتیم.
از طرفی ادبیات ایران از دهه سی یا چهل به بعد یک مقدار جدیتر شده است و خیلی قدمت اینچنینی ندارد.البته در مقابل ممکن است کشورهای دیگر مثل بلژیک یا اسکاتلند هم ادبیات ویژهای داشته باشند اما ما نمیدانیم. یعنی در مورد همه کشورها اطلاعاتی درباره تک کتاب و تک نویسنده داریم اما اینطور نیست که مثلا از نیوزلند هم نویسنده شاخصی اینجا داشته باشیم. از جهان عرب هم تا همین دهه اخیر شاید غیر از نجیب محفوظ کسی را نمیشناختیم. درمورد ترکیه هم به همین ترتیب.
البته درباره آثار ایران مسئله زبان هم دخیل بوده است. الان زبان فارسی در ایران و افغانستان و تاجیکستان رایج است که البته در تاجیکستان به این خط نمینویسند، بنابراین تعداد فارسیزبانان کم هست و صاحب قدرت تجاری و اقتصادی و... هم نیستیم که از این طریق بتوانیم این کار را انجام دهیم. به عنوان مثال الان یک کتاب انگلیسیزبان بهطور همزمان در کشورهای استرالیا، نیوزیلند،کانادا، انگلستان، اسکاتلند، ایرلند و آمریکا چاپ میشود، چون آنجا مخاطب انگلیسی زبان دارد و حقیقت این است که مخاطب به این شکل نداشتیم.
بهعنوان کسی که خودم تجربه شعر دارم و در برخی جوایز و جشنوارهها داوری شعر هم کردهام باید بگویم در شعر اگر قشری که با پول شعرشان را چاپ میکنند و شعرشان هم ممکن است در تعریف شعر نگنجد را کنار بگذاریم و در آمار نیاوریم، تعداد شاعرانی که حداقلها را در شعر رعایت میکنند زیاد است. همین الان من داوری یک جشنواره شعر را انجام میدهم، روزی پنج مجموعه شعر را مجبورم بخوانم که پستی و بلندی دارند اما همهشان حداقلها را هم دارند. یک نظریه میگوید مردم این حق را دارند که شعر بگویند، داستان بنویسند و کتاب چاپ کنند و هیچ حکومتی هم نمیتواند این حق را از آنها بگیرد.
در حوزه ارشاد هم که اشاره کردید، وزارت ارشاد یک آئیننامه دارد و در راه پاسداشت زبان فارسی جلوی انتشار آن کتابی که واقعا به زبان فارسی آسیب میزند را میگیرند. اما یک وقت هست که مولف میگوید اگر شما میگویید اثر من شعر نیست، اسم آن را نثر ادبی یا دلنوشته میگذارم و دوباره درخواست چاپ میدهد.
در ارشاد سیستم اینطور است که تاکید دارند اثر مشکل محتوایی نداشته باشد و مفاد آئیننامه را رعایت کرده باشد و از نظر قالب و سبک و این قبیل موارد سختگیری چندانی نمیشود.
ما چون از قدیم به کشور شعر و ادب معروف بودهایم، خودبهخود احساس میکنیم که باید شعر بگوییم. یعنی ناخودآگاه به شعر گرایش داریم و زیاد کار میکنیم. من حتی معتقدم وجود آنهایی هم که پول میدهند تا کتابشان را چاپ کنند، مسئله چندانی ندارد.
بله این موضوع وجود دارد و در تایید فرمایش شما عرض کنم که دایم در صفحات مجازی شاهد تبلیغ کلاسهای داستاننویسی افرادی هستیم که بعضی از آنها هنوز مجموعهای چاپ نکردهاند.
گفتوگو: عباس کریمی عباسی
انتهای پیام