ابراهیم و آزمون وحدانیت + فیلم
کد خبر: 4069311
تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۳
ادیب‌یزدی در گفت‌وگو با ایکنا تشریح کرد؛

ابراهیم و آزمون وحدانیت + فیلم

دبیر جامعه مبلغین با بیان اینکه قهرمان بزرگ عید قربان وجود مکرم و معظم پیامبر عظیم الشأن الهی حضرت ابراهیم(ع) است، گفت: وجود مبارک حضرت ابراهیم(ع) چونان خورشیدی روشنی بخش، عالم و آدم را به سمت سلوک الی الله و دین کامل عمیق جانانه توحیدی دعوت می‌فرماید.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین مرتضی ادیب یزدی

عید قربان، به معنای بازگشت انسان به مقام تقرب الهی است که این مقام در سایه مبارزه با هواهای نفسانی و در پرتو تهذیب، خودسازی و بهره‌گیری از فرصت‌های ناب به دست می‌آید. روز دهم ماه ذی‌الحجه مصادف با عید قربان از بزرگ‌ترین عیدهای مسلمانان است؛ یادآور فداکاری و ایثار ابراهیم در راه رضای معبود و تسلیم و ایمان اسماعیل در قربانگاه عشق.

در مسیر بندگی، انسان بارها بر سر دو راهی غریزه و وظیفه قرار می‌گیرد. در این دو راهی خطرناک، هر وقت وظیفه را انتخاب کند، در خط فرشتگان و پاکان قرار گرفته و آن روز برای او عید است. غریزه فرزند دوستی به ابراهیم(ع) می‌گوید اسماعیل را ذبح نکن و وظیفه به او می‌گوید فرزندت را در راه خدا ذبح کن! ابراهیم(ع) در این دو راهی، وظیفه را بر امیال شخصی و غریزه پیروز می‌کند و عید قربان، عید پیروزی عقل و وحی بر هوا و هوس می‌شود. حضرت امام سجاد(ع) حقیقت قربانی را این گونه بیان می‌کند: «حج گزار و قربانی کننده، با تمسک به حقیقت پرهیزکاری، گلوی دیو طمع را می‌بُرد و او را می‌کشد». شاید به دلیل همین تقوای ارزشمند نهفته در قربانی است که عید قربان را «حج اکبر» خوانده‌اند.

ایکنا بنابر رسالت کاری خود در پی یافتن حقایق و جریانات عظیم الهی و تربیتی این عید سعید به سراغ حجت‌الاسلام‌ والمسلمین مرتضی ادیب یزدی، دبیر جامعه مبلغین رفت تا راه‌های رسیدن به تقرب الهی و چگونگی ذبح نفسانیت برای رسیدن به رضای حضرت حق را مورد کنکاش قرار دهد.

حجت‌الاسلام‌ والمسلمین مرتضی ادیب یزدی، دبیر جامعه مبلغین در قسمت نخست گفت‌وگو با ایکنا درباره فلسفه و تاریخچه عید قربان سخن گفت که در ادامه مشاهده کرده و می‌خوانید:

ایکنا ـ فلسفه و تاریخچه عید قربان چیست؟

قهرمان بزرگ عید قربان، وجود مکرم و معظم پیامبر عظیم الشأن الهی، حضرت ابراهیم ‏خلیل‌(ع) است. این‌طور که بزرگان و اعتقادشناسان و علمای بزرگ علم کلام همچون؛ حضرت شیخ مفید و جناب شیخ صدوق فرمودند، بعد از پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد مصطفی(ص)، برترین پیامبر الهی حضرت ابراهیم(ع) هستند.

در قرآن ۶۹ مرتبه از اسم این پیامبر بزرگوار الهی یاد شده است. سوره‌ای نیز به جهت پرداختن به داستان زندگی حضرت ابراهیم(ع)، به نام ایشان نام‌گذاری شده است. پروردگار عالمیان نیز ۲۲ صحنه از صحنه‌های تکان دهنده زندگی ایشان را در قرآن بیان کرده است. بر اساس آیات قرآن، خداوند ابراهیم را به عنوان دوست برگزیده است و از این‌رو به خلیل‌الله ملقب شده است. به هر ترتیب وجود مبارک حضرت ابراهیم(ع) چونان خورشیدی روشنی‌بخش، عالم و آدم را به سمت سلوک الی الله و دین کامل عمیق جانانه توحیدی دعوت می‌فرماید.

برای رسیدن به فلسفه و تاریخچه عید قربان باید از زندگی حضرت ابراهیم(ع) سخن به میان آورد. این پیامبر بزرگ عظیم الشأن الهی در ازدواج با جناب ساره فرزند دار نمی‌شدند و مقدر الهی بود که ایشان دیر صاحب اولاد شوند؛ این هم یکی از امتحانات الهی است که البته باید انگیزه‌های آن را پیدا کرد منتهی این نکته را باید مدنظر داشته باشیم که مدیریت عالم و آدم در دستان پروردگار عالمیان است؛ این گونه نیست که خدای تبارک و تعالی فقط مسائل کلیدی و محوری و اصلی عالم را مدیریت کند و مسائل ریز و کوچک را به یک سرنوشت مبهم بسپارند؛ اَسْـتَجیرُ بِـاللهِ.

ریز و درشت؛ کوچک و بزرگ عالم همه به دست خداوند تعالی مدیریت می‌شود و اگر بخواهیم دقیق‌تر مسئله را موشکافی کنیم باید عنوان کرد که اصلاً مسئله کوچکی در عالم وجود ندارد و همه مسائل در جای خود اهمیت فراوانی دارد. ضمن اینکه تمامی مسائل عالم چونان دانه‌هایی زنجیر در یکدیگر تنیده شدند یعنی همه مسائل به نوعی به یکدیگر مربوط هستند و برای مدیریت تمامی این حرکات و مسائل به یک مدیریت جامع، کامل، محیط و مسلط نیاز است تا موارد را هم تک تک و هم در ارتباط با یکدیگر مدیریت کند و این مدیریت جامع و مدیریت کامل فقط به کف با کفایت خداوند امکان‌پذیر است و این نکته و مفهوم را مؤمنان باید هر لحظه در زندگی خود مدنظر داشته باشند.

حضرت ابراهیم(ع) تا 95 سالگی صاحب اولاد نشدند تا اینکه جریان ازدواج ایشان با حضرت هاجر(که این ازدواج امتحانی برای جناب ساره، همسر اول حضرت ابراهیم(ع) بود) پیشامد کرد. جناب ساره همسر اول حضرت ابراهیم(ع) زمانی که مشاهده کردند اولاد دار نمی‌شوند به حضرت ابراهیم(ع) گفتند و خواهش کردند که ایشان همسر دیگری اختیار کنند و به برکت این ازدواج صاحب اولاد شوند و استدلال ایشان هم این بود که چون حضرت دارای شأن و مقام بالایی هستند، حیف است که بلا اولاد و بلا عقب بمانند.

جناب ساره، همسر اول حضرت ابراهیم(ع) برای این امر مهم جناب هاجر را که آن زمان خدمتگزار خودشان بود به حضرت ابراهیم(ع) پیشنهاد دادند و ایشان نیز پذیرفتند. به هر ترتیب ازدواج دوم حضرت ابراهیم(ع) به بار نشست و جناب هاجر(س) باردار شدند، پس از تولد حضرت اسماعیل(ع)، متأسفانه جناب ساره با اینکه بانوی بسیار بزرگوار و عظیم الشأنی بودند و فضایل زیادی نیز در روایات از ایشان داریم، نتوانستند هووی خود را تحمل کنند و با اینکه خود پیشنهاد ازدواج حضرت ابراهیم(ع) و جناب هاجر را داده بودند اما به ایشان گفتند که نمی‌توانند حضور هاجر را در منزل تحمل کنند و از حضرت خواستند تا جناب هاجر و حضرت اسماعیل را از جلوی چشمانشان دور کنند. این اتفاق به هیچ عنوان درست نبود. ای کاش جناب ساره تحمل می‌کردند تا به مقامات بسیار بالاتری دست پیدا کنند ولی نمی‌دانم چرا گاهی اوقات حتی خوبان هم تحملشان کم می‌شود و فضایل بسیار زیادی را از دست می‌دهند.

در همین جا خواهران بزرگوار را به تحمل شرایط زندگی دعوت می‌کنیم و می‌گوییم آن چرا که در زندگانی را نمی‌پسندید بدانید وسیله امتحان و آزمایش شما همان است و فردای قیامت هم با همان مسئله درگیر خواهید بود لذا مشکلات را مدیریت کنید و خداوند را از خودتان راضی نگه دارید. این امر نیز تنها با برنامه‌ریزی، طراحی و شعور توحیدی میسر خواهد شد تا انسان بتواند مسائلی که در زندگی‌اش تلخ است ولی می‌داند رضای خدا در صبر و تحمل کردن است را مدیریت کند. امیدواریم خدا به همه افراد جامعه کمک کند تا بتوانیم تحمل شرایط و مشکلات زندگی را داشته باشیم.

در پی ناراحتی جناب ساره از فرزند دار شدن هاجر و فرزند دار نشدن خود، حضرت ابراهیم(ع) به دستور خدا هاجر و حضرت اسماعیل را که جد اعلای رسول خدا و امیرمؤمنان سیدالشهدا است(حضرت اسماعیل(ع) تا پیامبر اسلام(ص) ۲۱ پشت فاصله دارند چون اجداد پیامبر اکرم(ص) تا حضرت ابراهیم(ع) کاملاً در تاریخ آمده و بسیار روشن و مبرهن و مدلل است)، از شام به مکه که در آن روز بیابانی خشک بود و هیچ‌کس در آن ساکن نبود منتقل کرد. لذا خداوند در آیه ۳۷ سوره ابراهیم می‌فرمایند: «رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ؛ پروردگارا، من برخی از ذریه و فرزندان خود را به وادی بی‌کشت و زرعی نزد بیت‌الحرام تو مسکن دادم، پروردگارا تا نماز را به پا دارند، پس تو دل‌هایی از مردمان را به سوی آن‌ها مایل گردان و به انواع ثمرات آن‌ها را روزی ده، باشد که شکر تو به جای آرند.»

آن روزگار کعبه بیابان برهوت بی آب و علفی بود که هیچ چیزی نداشت، منتهی حضرت ابراهیم(ع) بعد از اینکه مناجات و عباداتی که با حضرت حق تعالی کردند به این نتیجه رسیدند که بهترین و مطمئن‌ترین مکان (چون اینجا بیت امن و مطمئن خداوند تعالی است) و خداوند تبارک و تعالی از امنیت این مکان محافظت می‌فرماید همسر جوان و کودک شیرخوار خود را در این بیابان برهوت لیکن «عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» در کنار خانه خدا اسکان داد و گفت من باید برگردم و شمارا به خدا می‌سپارم و حضرت ابراهیم(ع) برگشتند.

حالا بر سر حضرت هاجر و حضرت اسماعیل(ع) در این بیابان برهوت چه گذشت خدا می‌داند. عجب بزرگانی تاریخ بشر و تاریخ انبیا را ساختند و چه مراتبی را از بندگی از این‌ها سر زده است؛ تصور کنید یک خانم جوان همراه فرزند شیرخوار در بیابان برهوت بی آب و علف بی‌نان بدون امکانات «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.» خوشا به حال آن کس که خود را به خدا می‌سپارد.

ایکنا ـ آیا می‌توان گفت دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم همان «وَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» است؟

نهایتاً عرض می‌کنم اصلاً این عالم همان «وَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» است یعنی تمام دنیا «وَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» است. به این خانه‌ها و به لعاب‌ها و رنگ‌ها و به این زندگانی‌های لوکس دل نبندید؛ همه این‌ها برهوت است. اصلاً دنیا برهوت است. خبری نیست و درود خدا بر آن کس که خودش را در این بادی لغزش به حضرت حق می‌سپارد. همه ما باید از درسی که معلم کبیر تاریخ حضرت هاجر(س) به ما دادند، استفاده کنیم و در این «وَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» در این وادی وحشت و تحیر در این عالم که کره زمین چونان سر سوزنی در بیابان برهوت عالم آفرینش است، خود را به خدا بسپاریم و در کنار حضرت حق تعالی زندگی را بگذرانیم و ببینیم چه چیزی موجبات آرامش ما را فراهم می‌کند.

درس‌های فراوانی از جریان عید قربان وجود دارد که خود مدرسه‌ای است. در ادامه این ماجرا جناب ابراهیم(ع) برگشتند؛ 12 سال از این موضوع گذشت؛ بعد سال‌های متمادی جناب ابراهیم(ع) عزم برگشت کردند تا مشاهده کنند چه بر سر همسر و فرزند ایشان آمده است لیکن ایمان عجیب حضرت ابراهیم(ع) ایشان را آرام می‌کرد. ایشان می‌دانستند پروردگار عالمیان همسر و فرزند ایشان را تمشیت و حفظ می‌کند وگرنه حضرت ابراهیم(ع) نستعیظ بالله انسان بی‌خیالی نبودند که 12 سال حواسشان به همسر و فرزندشان نباشد؛ ایشان می‌دانستند که پروردگار عالمیان عنایت می‌فرماید و فرشتگان برای ایشان خبر می‌آوردند برای همین حضرت ابراهیم(ع) آرامش داشتند ناآرام نبودند وگرنه هیچ انسانی توان تحمل تنها ماندن همسر و فرزند خود را در بیابان ندارد.

حضرت ابراهیم(ع) بعد از ۱۲ سال تشریف فرما شدند تا از حال همسر و فرزند بزرگوار و متدین و متعبد خودشان با خبر شوند. جناب هاجر(س) که واقعاً از زنان تاریخ‌ساز و افتخارآفرین تاریخ مبارزات توحیدی هستند، در عالم رؤیا متوجه شد که حضرت ابراهیم(ع) می‌خواهند تشریف فرما شوند لذا فرزند دلبند خود یعنی حضرت اسماعیل(ع) را صدا زد مو‌های ایشان را روغن زد از طرفین گیسوان ایشان را بافت و آویخت و لباس بسیار تمیزی به تن جناب اسماعیل(ع) کرد ایشان(حضرت اسماعیل خیلی زیبا بودند؛ چشم‌های رنگین، مو‌های مشکی مجعد و چهره بسیار دلربا داشتند) را معطر کرد.

حضرت هاجر(س) به حضرت اسماعیل(ع) فرمودند که امروز پدر از سفر برمی‌گردد و به استقبال ایشان برو؛ حضرت اسماعیل(ع) هم که شوق دیدار پدر را سال‌ها در جود خود داشت، دوان‌دوان به سمت پدر آمد. این اتفاق در سرزمین اَبْطَح(مُحَصّب) که همان سرزمین مکه است، افتاد. حضرت ابراهیم(ع) همین‌طور که تشریف فرما می‌شدند به نزدیکی‌های دروازه اَبْطَح که رسیدند از دور مشاهده کردند که یک نوجوان بسیار نورانی ایستاده از طریق علم نبوتی که داشتند فهمیدند فرزندشان اسماعیل(ع) است. هذه اول کلام؛ حالا تازه وارد بحث می‌شویم. تا جناب ابراهیم(ع) چشمشان به قد و بالای حضرت اسماعیل(ع) افتاد هیجانی به ایشان دست داد که بی‌سابقه بود تا امروز عشق پدر و فرزندی حس نکرده بودند و نمی‌دانستند فرزند تا چه اندازه پیش چشم پدر عزیز است «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.»

آن‌هایی که فرزند دلبند و مطیع و متدین و فهیم و پیرو دارند می‌دانند مزه فرزند دار بودن یعنی چه. همین جا دعا می‌کنم خدایا به همه بی‌فرزندهایی که آرزوی فرزند دارند، فرزند صحیح و سالم، زیبا و صالح عنایت بفرما. عید قربان یکی از دعاهایی که مستجاب می‌شود همین دعای فرزندآوری است. آن‌هایی که از خداوند اولاد می‌خواهند، دعا کرده و چیزی نذر کنند که خداوند ان‌شاءالله به‌زودی اسماعیلی را به آن‌ها عنایت کند و خدا عنایت می‌کند. اگر تا امروز فرزنددار نشدید باید دید مصلحت چه بوده است.

در ادامه این داستان عظیم، حضرت ابراهیم(ع) تا فرزند خود را مشاهده کرد نمی‌دانم چه تعبیری اینجا به کار ببریم بگوییم ایشان بی حس شدند؛ اصلاً آقا برای لحظاتی آن‌چنان خیره به حضرت اسماعیل(ع) شد که شوق و حالی به ایشان دست داد که بی‌سابقه بود و در این ۱۰۷ سال این حالت به ایشان دست نداده بود. حضرت ابراهیم آن‌قدر از دیدن فرزند خود لذت می‌برد که اصلاً صبر نکردند تا شتر بنشیند و ایشان پایین بیایند، همان‌طور که شتر ایستاده بود حضرت خود را پایین انداختند(سن ایشان بالا بود ولی بسیار کاری و سالم بودند تمام امور شخصی خود را انجام می‌دادند). حضرت ابراهیم(ع) مقابل حضرت اسماعیل(ع) ایستاد و نگاهی به فرزند خود کردند حالی به ایشان دست داد که خودشان متوجه شدند؛ نه اینکه برای لحظاتی از حضرت حق و محضر پروردگار غافل شوند، خیر چراکه پیامبر خدا چنین حالی پیدا نمی‌کند ولی آن‌چنان محبت حضرت اسماعیل(ع) در وجود ایشان قلیان کرد که همان‌جا فهمیدند یک بلایی سر این فرزند خواهد آمد و این فرزند وسیله امتحان ایشان خواهد شد. حضرت ابراهیم(ع) در دل می‌گفتند چه عشقی از این بچه در وجود من پدیدار شد ای خدا کمک کن تا عشق خودت دوباره بر جای این عشق بنشیند تا امروز هم عشق خودت بود ولی این چه عشقی بود که جلوی من قرار دادی، اسماعیل کیست.

جناب ابراهیم(ع) محکم حضرت اسماعیل(ع) را در آغوش گرفت و می‌بوسید و می‌بویید و اشک می‌ریخت و در کنارش می‌دانست که خداوند عالم توسط حضرت اسماعیل(ع) او را به سختی امتحان خواهد کرد. در همین لحظات که پدر و پسر یکدیگر را در آغوش گرفته بودند و هر دو از شدت شوق اشک می‌ریختند ندایی برای حضرت ابراهیم(ع) آمد که این چه اشتیاقی است که پیدا کردی حواست کجا رفت؟ جناب ابراهیم(ع) فهمیدند که به زودی اتفاقات عجیبی خواهد افتاد دست مبارک را روی شانه‌های اسماعیل عزیز گذاشت؛ اسماعیل(ع) هم دست و پای پدر را غرق بوسه کرد و عجیب اینجاست که جناب اسماعیل(ع) با اینکه پدر در این 12 سال بالای سر ایشان نبوده است ولی جناب هاجر(س) آنچنان او را تربیت کرده بودند که بی‌نظیر و بی‌سابقه است.

تربیت حضرت اسماعیل(ع) یک پیام بسیار جدی برای مادران است؛ خانم‌ها، مادران گرامی اگر فرزند شما عاقبت بخیر می‌شود، گلی به جمال شما؛ این به برکت تربیت شماست و اگر فرزندتان خدای ناکرده منحرف می‌شود و به هزار بدبختی وارد می‌شود، مادر مسئولیت خود را درست انجام ندادی، کوتاهی کردی حواست به جای دیگر بود حواست به کار غیر مهم بود، تربیت فرزند خود را در اولویت قرار ندادی و یا تربیت فرزند خود را به دیگران واگذاری کردید که شایسته این مقام نبودند؛ سلام خدا بر وجود مبارک حضرت هاجر(س) چراکه فرزندی که پدر بالای سر او نبود را به گونه‌ای تربیت کرده است که موحد و پیرو و فرمان‌بردار باشد؛ هر اتفاقی که در زندگی اسماعیل(ع) رخ می‌دهد از برکت القائات مادر و تربیت ایشان است. هزار بار سلام و درود به روح مروح و مخلط و منور حضرت هاجر، مادرِ بزرگ تاریخ، مادرِ حج، مادرِ قربان و قربانی، مادرِ عید قربان که هر چه از این بانوی عظیم الشأن تمجید کنیم بازهم کم است بس که این بانوی عظیم الشأن وظیفه‌شناس بوده است.

پدر و فرزند آمدند؛ حضرت هاجر(س) با دیدن این دو بزرگوار بسیار خشنود شد؛ به پیامبر بزرگ الهی خوش‌آمد گفت. بانویی در حد حضرت هاجر می‌داند که در این ملاقات بین حضرت ابراهیم و فرزند دلبند ایشان جناب اسماعیل(ع) قطعاً پیام‌های وحیانی وجود دارد؛ ارتباطات خاص وجود دارد؛ چه بسی به پدر وظایفی از طریق حضرت حق واگذار شده است که باید به فرزند خود بسپارد. شاید اماناتی است، شاید اتفاقاتی باید رخ دهد. حضرت هاجر بسیار از این ملاقات خشنود بود و جناب اسماعیل(ع) هم بسیار خوشوقت شد که پدر ارجمند ایشان پیامبر الهی با آن عظمتی که داشتند تشریف فرما شدند و قطعاً از این ملاقات برکات بسیار زیادی نصیب ایشان خواهد شد لذا هر کس دنبال پیگیری تفکرات ناب و خالص خود بود که اتفاقاً در همان شب جناب ابراهیم(ع) در منام(در یک حالتی شبیه خواب) ملاحظه فرمودند که خداوند تعالی به ایشان تکلیف می‌کنند که فرزندش اسماعیل(ع) را با دست خود سر ببرد و ذبح کند.

ایکنا - آیا شیطان می‌تواند پیامبران الهی را مانند مردم عادی وسوسه کند؟

اولاً اینکه هرگز شیطان به سمت پیامبر بزرگ الهی آن هم در حد حضرت ابراهیم(ع) راهی ندارد و آنچه ایشان در منام می‌بیند برای ایشان حجت است. درباره انبیا و حضرات معصومین(ع) هم ما روایاتی داریم که این معنی را تائید می‌کنند. امامان معصوم(ع) هرگز خواب شیطانی نمی‌دیدند؛ یکی از القاب پیامبران بزرگ الهی و خصوصاً رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) مستدد است، ما گاهی اوقات در خطبه‌هایی که اول سخنرانی‌ها ایراد می‌کنیم می‌گوییم صل الله علی سیدنا و نبینا العبد المؤید و رسول المسدد المصطفی الامجد ابالقاسم محمد(ص).

پیامبر مسدد اسم مفعول از تسدید است. سد به معنای جلوگیری و مسدد یعنی جلوگیری شده. چه چیزی از پیامبر اکرم(ص) جلوگیری شده است؟ نفوذ و حضور شیطان در محضر مبارک معصوم و انبیای الهی جلوگیری شده است و امکان ندارد شیطان بتواند حتی خودش را به وجود مبارک پیامبر بزرگ الهی نزدیک کند. این‌ها مسدد هستند و شیطان نمی‌تواند به وجود مبارک ایشان نزدیک شود لذا خوابی که حضرت ابراهیم(ع) در منام مشاهده می‌کنند حجت است برای ایشان. اگر در خواب می‌بیند که اسماعیل را باید ذبح کند واقعاً یک تکلیف الهی است و یک وظیفه‌ای است که خدای تعالی به دوش ایشان گذاشته است و ما خواب‌های پیامبر عظیم الشأن اسلام و خواب‌های حضرات معصومین مانند وجود مبارک سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) کنار مرقد پیامبر(ص) آمدند و در منام ملاحظه فرمودند که پیامبر(ص) به ایشان فرمودند: «نور عینی یا حسین اذهب الی العراق؛ نور چشمم حسین جان به سمت عراق حرکت کن» خب این منام برای سیدالشهدا(ع) تکلیف آور و الزام‌آور است لذا امام حسین(ع) با خاندان شریف خود مطابق امر پیامبر اکرم(ص) که نائب منام امر خدای تعالی است به سمت مکه حرکت کردند و از آنجا هم به سمت کربلا و یا امام رضا(ع) زمانی که می‌خواستند به ایران تشریف بیاورند در منام دیدند که پیامبر به ایشان فرمودند: «نور عینی یا رضا اذهب الی فورس، نور چشمم رضا جان به سمت ایران حرکت کن.» فورس همان فارس یعنی ایران است. خب این منام‌ها تکلیف آور است و خیال نکنیم خواب انبیای الهی مانند خواب ماست. خواب ما از أَضْغَاثُ و احلام است؛ خواب‌های پریشان که بر اثر دلایل مختلف دیده می‌شود و خیلی کم پیش می‌آید رؤیای صالحه و الزام‌آور باشد؛ آن هم برای اولیای الهی است ولی معصوم و پیامبر این گونه نیستند لذا حضرت ابراهیم(ع) شب دوم هم این خواب را دیدند و چون قصه ذبح اسماعیل(ع) است لذا حضرت ابراهیم(ع) خیلی با شگفتی به این رویا توجه می‌کردند نه اینکه خدای نکرده بخواهند این کار را نکنند ولی چون وقتی دستور آمده است که فرزند خود را ذبح کن مسلماً حضرت ابراهیم(ع) که کوه عاطفه و عشق و علاقه به فرزند دلبندش جناب اسماعیل(ع) بود شگفت‌زده می‌شد لذا سه شب مستمراً در منام برای ایشان این حادثه اتفاق افتاد.

در همین ارتباط آیه ۱۰۲ سوره شریفه صافات، می‌فرماید: «یا بُنَی إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنّی أَذْبَحُک؛ پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم» لذا حضرت ابراهیم(ع) برای اینکه فرزند خود را برای این قربانی کردن آمده کند با ایشان مشورت کرد و داستان خواب و دستور الهی را به اسماعیل گفت و نظر او را جویا شد. قرآن این مشورت را چنین نقل می‌کند: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری‏ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرین؛ ابراهیم گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست؟ اسماعیل گفت: پدر جان، هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت».

ایکنا ـ منام و نوم چه تفاونی با یکدیگر دارند؟

منام خواب نیست، چون انبیا بزرگ الهی استراحت می‌کنند و خستگی در می‌کنند چشم‌های خود را می‌بندند، اما خواب به معنای غفلت آنی به آن‌ها دست نمی‌دهد یعنی چشم آن‌ها بسته است، اما قلب حاضر است زبان ذاکر است جانشان در محضر پروردگار عالمیان مراتب عالی تسلیم را طی می‌کند لذا قرآن نمی‌فرماید «إنِّی أَری‏ فِی النوم» بلکه می‌فرماید «إِنِّی أَری‏ فِی الْمَنامِ». ظاهر خوابیدن را ائمه ما داشتند، ولی این خواب به معنی غفلت و از کار افتادن حواس خمسه نیست همچین چیزی نیست لذا اگر شما جایی شنیدید که حضرات معصومین در طول عمر خود به معنی مصطلح به معنی اینکه از این عالم رفتند و بی‌حس شدند و بی‌هوش شدند یک لحظه خواب نداشتند تعجب نکنید، کاملاً مطابق روایات است. برای روز عاشورا هم امام حسین(ع) خستگی در کردند و حالت منام دوباره به ایشان دست داد، ولی حالت نوم هرگز. تقاضا می‌کنم دقت داشته باشید فرق بین منام و نوم را متوجه باشید که در تحلیل شخصیت حضرات معصومین و انبیای بزرگ الهی بتوانیم درست بفهمیم و درست بفهمانیم. حضرات معصومین و انبیا خیلی جان خود را تربیت کرده بودند واقعاً صاحب نفس خود بودند.

حجت‌الاسلام ادیب یزدی

جناب ابراهیم(ع) برای اینکه فرزند خود را آماده این معنی کند، می‌فرماید «ما ذا تَری، نظر تو چیست؟» یک مرتبه حضرت اسماعیل برمی‌آشوبد دو می‌گوید «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرین؛ پدر جان، هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!». من کیستم که از من می‌پرسی نظرت چیست، مگر خدای تعالی به تو امر نفرموده است، دیگر «ما ذا تَری» نداریم. ببینید در دامان حضرت هاجر(س) چه انسانی تربیت شده است که پدر می‌گوید پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست؟ پسر می‌گوید اصلاً شما از من نظر نخواه؛ جایی که فرمانده حضرت حق است و خدای تبارک و تعالی به پیامبر خود امر فرموده است شما از من می‌پرسی «ما ذا تَری».

در ادامه گفت‌وگوی حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع)، فرزند دلبند پیامبرِ اولُوالْعزم الهی می‌گوید: «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرين؛ هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت». برای پدر تحمل تیزی خنجر بر گلو به مراتب آسان‌تر از غضب حضرت حق است. وقتی خداوند عالم به تو امر کرده است اطاعت کن. چشمان ابراهیم پر از اشک شد؛ خدایا این چه تربیتی دارد؟ کیست؟ فرزند خود حضرت ابراهیم است ولی این پیامبر الهی در اعماق وجود خود هزار بار به آن مادر آفرین گفت که این گونه فرزندش را موحد و خداپرست و متوکل الی الله بار آورده است.

جناب ابراهیم به حضرت هاجر(س) گفت می‌خواهم با فرزندم قدم بزنم و بعد از آن طناب و خنجری(حضرت ابراهیم(ع) چون خودشان سلاخ بودند و گوسفند و گاو سر می‌بریدند لذا با خنجر و دشنه زیاد سر کار داشتند) تهیه کرد. به هر ترتیب حضرت طناب را برداشتند و فرزند دلبند خود را به مذبح آوردند(مذبح همین مکانی است که حاجی‌ها تا چند سال پیش گوسفندهای خود را به آنجا می‌بریدند و ذبح می‌کردند البته چون تعداد حجاج زیاد شده بود و این مکان قابلیت نگهداری و تحمل چنین جمعیتی را نداشت مسئولان عربستانی تصمیم گرفتند این مکان را به یک مکان بزرگتر منتقل کنند).

حضرت ابراهیم(ع) دست جناب اسماعیل(ع) را گرفت و به قربانگاه آورد و این شاید تکان‌دهنده‌ترین جریانی باشد که قرآن نقل می‌کند. کمی فکر کنید پدری که بعد از سال‌ها صاحب فرزند شده است آن هم فرزندی چنین با ادب، نورانی، زیبا و دلبند را با دست خود سر می‌برد. خوش به حال آن کسانی که اسماعیل نفس را خود را سر می‌برند و همه‌چیز را وقف خدای تعالی می‌کنند برندگان واقعی در عالم آن‌ها هستند.

ادامه این گفت‌و گو در روزهای آینده منتشر می‌شود.

گفت‌وگو از علیرضا اصغرزاده 

انتهای پیام
captcha