آيا تحولات منطقه نقشه آمريكاست؟
کد خبر: 2111799
تاریخ انتشار : ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۴:۵۷

آيا تحولات منطقه نقشه آمريكاست؟

گروه سياسی: پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله العظمی خامنه‌ای گفت‌وگويی با محمد اكرمی‌نيا، كارشناس مسائل خاورميانه، با عنوان «آيا تحولات منطقه نقشه آمريكاست؟» منتشر كرده كه به بررسی بيداری اسلامی منطقه پرداخته است.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) به نقل از پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله العظمی خامنه‌ای، ولی‌امر مسلمين در ديدار مردم فارس، بار ديگر با غافلگيركننده خواندن حوادث اخير منطقه برای آمريكا، افق پيش روی بيداری ملت‌های مسلمان را روشن توصيف و تأكيد كردند: «بيداری اسلامی در منطقه به بركت انقلاب اسلامی قطعاً به نتيجه خواهد رسيد.»
آنچه در ادامه ارائه می‌شود متن گفت‌وگو اين پايگاه با اكرمی‌نيا است:
در سال 85 خانم كاندليزا رايس با شروع جنگ 33 روزه گفت كه ما به دنبال شكل‌گيری يك خاورميانه جديد هستيم. سال گذشته رهبر معظم انقلاب بر اين موضوع تأكيد كردند كه خاورميانه جديدی با محوريت اسلام در حال شكل‌گيری است. با توجه به تحولات اخير منطقه طرح خاورميانه آمريكايی را چگونه می­‌بينيد؟
آمريكايی­‌ها بعد از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی در سال 1991 و مطرح شدن نظم نوين جهانی توسط جرج بوش پدر داعيه رهبری جهان را داشتند؛ چراكه موفق شده بودند صدام را نيز از كويت بيرون كنند و همان‌طور كه رهبر معظم انقلاب گفتند كه آمريكايی­‌ها خودشان را كدخدای جهان می­‌دانستند و می­‌دانند. اما منطقه خاورميانه از نقطه‌نظر همه كارشناسان مسائل بين‌المللی يك زيرسيستم منطقه­‌ای بسيار مهم و يا به عبارت ديگر می­‌توانيم ادعا كنيم كه منطقه خاورميانه مهمترين زيرسيستم جهان است.
اهميت خاورميانه دلايل زيادی دارد و به مسائل و موضوعات مختلفی برمی­‌گردد. از لحاظ فرهنگی خاورميانه محل ظهور همه اديان الهی است و به همين دليل مردم اين منطقه بسيار دين‌باور هستند؛ به لحاظ جغرافيايی خاورميانه محل اتصال سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا است؛ به لحاظ ژئوپليتيكی نقاط مهمی مثل باب­‌المندب، تنگه هرمز و كانال سوئز در خاورميانه واقع شده است و نقاط بسيار مهم استراتژيك در سطح جهان هستند؛ به لحاظ اقتصادی منطقه خاورميانه بيش از 64 درصد مخازن نفت و گاز دنيا را در خودش جای داده است كه اين هم يك موقعيت ممتاز به منطقه بخشيده است. از ديرباز يعنی حدود 500 سال پيش نيز تمام قدرت­‌های بين­‌المللی و استعمارگران تلاش كرده­‌اند تا در اين منطقه حضور داشته باشند؛ پرتغالی­‌ها، هلندی‌ها، فرانسوی­‌ها، انگليسی­‌ها و آمريكايی­‌ها پس از جنگ جهانی دوم تلاش كردند در اين منطقه حضور داشته باشند و استراتژيست‌­های بزرگ همواره در طول تاريخ گفته‌­اند كه برای تسلط بر جهان بايد بر خاورميانه مسلط بود. اين يك واقعيت است.
لذا آمريكا پس از فروپاشی قطب دوم قدرت جهان يعنی شوروی تلاش كرد يك سلطه فراگير در اين منطقه داشته باشد. طرح‌‌های مختلفی مطرح شد؛ در ابتدا نقشه راه، بعد طرح خاورميانه بزرگ، بعد طرح خاورميانه جديد و سپس در كنفرانس آناپوليس سعی كردند كه مسئله خاورميانه را به گونه­‌ای ديگر حل كنند. در شش ماه گذشته نيز آمريكايی­‌ها روند مذاكرات به اصطلاح صلح را آغاز كردند كه اين هم نتيجه نداد. من قبل از اين كه بخواهم توضيح دهم چرا اين طرح­‌ها به شكست انجاميده است، بايد بگويم طرح خاورميانه بزرگ كه آمريكايی­‌ها مطرح كردند به استناد گزارش توسعه انسانی سال 2003 سازمان ملل بود. شورای اجتماعی، اقتصادی سازمان ملل يك گزارش از وضعيت 22 كشور عرب منطقه خاورميانه ارائه كرد كه آن گزارش اوضاع انسانی را خوب نشان نمی‌­داد؛ از جمله اين‌كه مثلاً درآمد 22 كشور عرب منطقه از درآمد اسپانيا كه كشور پنجم اروپا است، پايين‌­تر بوده يا مثلاً بيكاری، بی­‌سوادی زنان و... مسائلی بودند كه در گزارش توسعه انسانی سازمان ملل آمده بود. همچنين در آن گزارش آمده بود كه تا سال 2020 حدود 50 ميليون نفر از جوانان كشورهای منطقه بيكار خواهند شد.
لذا آمريكايی­‌ها احساس كردند كه خطراتی برای جهان غرب ايجاد می­‌شود. اولين خطر اين كه اين­‌ها از كشورهای عربی به سمت اروپا مهاجرت می­‌كنند و توازن جمعيتی را به هم می‌­زنند؛ ضمن اين‌كه نظم اجتماعی مورد نظر آن­‌ها نيز با حضور مسلمانان در اروپا به هم می­‌خورد. در كنار اين مسائل اسلام‌هراسی نيز مسئله ديگری بود كه غربی­‌ها پيش گرفتند، مثل اين‌كه گفتند تا سال 2040 ميلادی اكثر مردم فرانسه مسلمان خواهند شد. اما به هر حال موج مهاجرت جهان عرب به سمت غرب نيز يك واقعيت بود. نكته ديگر رواج گفتمان تروريسم پس از ماجرای 11 سپتامبر بود. آن‌ها تأكيد داشتند كه مردم كشورهای عربی با مشاهده ارتباط سران خود با آمريكا و دولت­‌های اروپايی سرخورده می­‌شوند و به اقدامات تروريستی عليه ما رو می­‌آورند، مانند حمله به ناو آمريكا در يمن و سفارت آمريكا در كنيا و تانزانيا. آمريكايی­‌ها احساس كردند كه اين مسائل برايشان خطر است.
مردم وقتی در كشورهای عربی بيكار می­‌شوند، در فقر به سر می‌­برند، در خفقان سياسی و استبداد به سر می­‌برند، ممكن است به اقدامات تروريستی عليه آمريكا نيز روی بياورند. اين هم نكته ديگری بود كه در طرح خاورميانه بزرگ بدان اشاره كردند. اقدام سوم اين است كه اين­‌ها ممكن است انقلاب كنند و اين انقلاب از نوع ايران اسلامی باشد و اين يك خطر بسيار بزرگ است. آمريكايی‌­ها برای اين‌كه با اين خطرات مقابله كنند در سه محور اقتصادی، سياسی-فرهنگی و سياسی تصميم به انجام اقداماتی گرفتند.
اين اقدامات دقيقاً چه بود؟
در محور سياسی گفتند كه فضای سياسی كشورهای منطقه بايد باز شود؛ يعنی سعی كنيم كه با افزايش انتخابات‌ها سرخوردگی مردم كمتر شود. اين درواقع نوعی فريب مردم است كه به نوعی آرام شوند تا از التهاب كاسته شود. در بخش اقتصاد تصميم گرفتند كه نقش دولت را در اقتصاد كم كنند. گفتند كه فساد اقتصادی شديد كشورهای عربی را تا حدودی كاهش دهيم تا مردم اشتغال داشته باشند و انقلاب نكنند. در محور آموزشی-فرهنگی گفتند كه سطح سواد را بالا ببريم و زن­‌ها را هرچه بيشتر وارد عرصه اجتماع كنيم. زن­‌ها وقتی با آموزه­‌های ليبرالی آشنا می­‌شوند، بچه­‌هايی تربيت می­‌كنند كه آن بچه­‌ها ديگر برای ما خطرناك نيستند. ببينيد اين مسائل در طرح خاورميانه بزرگ لحاظ شده بود اما اين طرح از اساس دچار تناقض ذاتی شد. اولين دليل اين‌كه وقتی می­‌خواستند فضای سياسی را باز كنند، اولين مخالفين اين موضوع خود رژيم­‌های منطقه بودند و در رأس آن­‌ها رژيم عربستان و مصر كه بيشترين مخالفت­‌ها را با آمريكا كردند. البته آمريكايی‌­ها نمی‌خواستند فضای سياسی را باز كنند بلكه فقط می­‌خواستند مردم را آرام كنند و آن­‌ها را فريب دهند. خود اين دو رژيم در اجلاس اتحاديه عرب در آن سال، طرحی آوردند كه به آن توجهی نشد.
طرح خاورميانه به دليل تناقضات اين‌چنينی شكست خورد؛ يعنی آمريكايی­‌ها از يك طرف از رژيم­‌های مستبد منطقه حمايت می‌كردند تا نفت­شان را غارت كنند و امنيت اسرائيل را حفظ كنند و از طرف ديگر از سران اين كشورها می­‌خواستند كه فضای سياسی كشورهايشان را باز كنند. آن‌ها ديدند كه اگر بخواهند انتخاباتی مانند انتخابات فلسطين در سال 1385 برگزار كنند، حماس سر كار می­‌آيد، در عراق شيعيان به نوری‌المالكی رأی دادند، در خود مصر إخوان‌المسلمين تعدادی از كرسی­‌های مجلس را به دست گرفتند و در بحرين نيز شيعيان موفقيت چشمگيری يافتند. آمريكايی­‌ها ديدند كه با اصرار بر طرح خاورميانه بزرگ كسانی سر كار می­‌آيند كه مخالف آمريكا هستند. از طرف ديگر ديدند كه متحدين خودشان مانند مبارك و ملك‌عبدالله از جمله مخالفين اين طرح هستند.
لذا اين طرح را كنار گذاشتند تا اين كه در سال 85 تصميم گرفتند به حزب‌الله حمله كنند كه البته آن هم در چارچوب يك طرح كلان­‌تر بود. گفته بودند اگر می­‌خواهيم جمهوری اسلامی را از بين ببريم ابتدا بايد بازوهای آن را بزنيم، غافل از اين‌كه بازوهای جمهوری اسلامی در ميان مردم است؛ يعنی آن ديپلماسی عمومی كه آمريكايی­‌ها می­‌خواهند به وسيله آن عليه ما اقدام كنند. اين ديپلماسی عمومی را حضرت امام(ره) در اول انقلاب در ميان مردم به كار بست و شما وقتی به منطقه نگاه می‌انداختی، اغلب مردم بر خلاف دولت‌ها با جمهوری اسلامی ايران بودند. در جنگ لبنان خانم رايس گفت اين درد زايمان تولد خاورميانه جديد است. آمريكايی­‌ها يك رويكرد جديد برای منطقه پيش‌­بينی كرده بودند و پس از اين‌كه نتوانستند در جنگ عليه حزب­‌الله پيروز شوند، از بين رفت. پس از آن نيز كنفرانس آناپوليس را مطرح كردند كه رهبر انقلاب گفتند به نتيجه نمی­‌رسد و به نتيجه هم نرسيد. بعد نيز نوبت به طرح صلح رسيد.
بنابراين آمريكايی‌­ها به دليل تناقضات موجود و عدم همراهی متحدينش نتوانستند طرح‌­های خود را پيش ببرند. دليل اصلی اين‌كه آمريكايی­‌ها در تحولات كشورهای مصر، تونس، ليبی و جاهای ديگر شكست می‌خورند اين است كه آمريكايی‌­ها از يك سو منافع راهبردی در منطقه دارند و از سوی ديگر ادعای ارزش­‌های دموكراتيك. آمريكايی‌­ها و اروپايی­‌ها می­‌بينند كه كشورهايی مثل ليبی و عربستان نفت زيادی دارند و می­‌توانند منافع زيادی داشته باشند. عربستان توان توليد 9 ميليون بشكه نفت در روز را دارد و بيشترين نفت خود را به آمريكا و كشورهای اروپايی می­‌فرستد. اين منافع راهبردی برای كشورهای غربی مهم است و بايد از اين كشورها حمايت كنند. اما از طرف ديگر ادعاهای ليبراليستی و ارزش­‌هايی همچون حقوق بشر و آزادی دارند كه آن را از زبان هابز، جان لاك، روسو و ... مطرح می­‌كنند. در صورتی كه بخواهند آزادی در منطقه وجود داشته باشد، آن منافع راهبردی از ميان می­‌رود. بنابراين تضادی بين منافع راهبردی و ارزش­‌های دموكراتيكی وجود دارد كه خودشان شعارش را سر می­‌دهند و امروز در آن گرفتار شده‌اند.
اگر بخواهند اجازه بدهند مردم انتخاب كنند - دموكراسی در مكتب ليبراليسم يك ارزش است- كسانی به قدرت می­‌رسند كه با آمريكا مخالف هستند يا اگر مخالف هم نيستند اما نفت را به بهای ناچيز به آمريكا و اسرائيل نمی­‌دهند. يا اين‌كه ديگر خودشان را در آغوش آمريكا و اسرائيل نمی­‌اندازند و از خودشان استقلال نشان می­‌دهند و آن كاری را كه مبارك كرد، ديگر نمی‌­كنند. بنابراين دليل اصلی عدم موفقيت سياست­‌های آمريكا در منطقه وجود همين تناقضات است. در حال حاضر با موج بيداری اسلامی، وضع برای آمريكا قابل بازگشت نيست. ببينيد! امروز بواسطه توسعه وسايل ارتباط جمعی، پيام انقلاب اسلامی به مردم رسيده است. به نظر من غربی­‌ها نمی­‌توانند در ليبی كسی مثل معمر قذافی را بياورند، ديگر نمی‌­توانند شبيه مبارك در مصر را بر سر كار بياورند. چراكه مردم بيدار شده­‌اند و اين در اثر موج انقلاب اسلامی است كه ان‌شاء‌الله شاهد گسترش روزافزون آن خواهيم بود.
رهبر معظم انقلاب بيشتر از يك دهه است كه از بيداری اسلامی بين جوانان و ملت­‌های مسلمان صحبت می­‌كنند. اين موضوع تا قبل از اتفاقات اخير واقعاً برای خيلی‌­ها غيرقابل باور بود. سؤال اين‌جاست كه در يك دهه اخير بيداری اسلامی چه سيری داشته است؟
از همان روزهايی كه مبارزات ضد استبداد و ضد استعمار در ايران بوده و پس از پيروزی انقلاب، مردم منطقه كم و بيش متوجه اين قضيه شده‌اند. نهضت‌­ها و جريان­‌های بيداری اسلامی از كشمير پاكستان گرفته تا شمال آفريقا تحت تأثير انقلاب اسلامی شكل گرفتند، اگرچه دشمنان با توطئه سعی داشته و دارند تا جلوی اين حركت‌ها را بگيرند اما به نظر من اين جريانات اخير، به دليل پيروزی­‌هايی كه ما در عرصه­‌های مختلف داشته­‌ايم، با قدرت و سرعت بيشتری انتشار يافته است. مثلاً در عرصه اقتصادی از همان فروردين سال 58 ما تحريم بوديم اما الآن جايگاه ما كجاست؟ توليد ناخالص ملی ايران نسبت به قبل چه رشدی داشته است؟ با توجه به اين‌كه قبل از انقلاب شش ميليون بشكه نفت در روز صادر می­‌شد و الآن حدود دو و نيم ميليون بشكه در روز صادر می‌كنيم و جمعيت بيش از دو برابر شده است، جنگ و تحريم­‌ها را داشتيم، در حوزه فناوری هسته‌­ای، نانوتكنولوژی، سلول­‌های بنيادين و... به جايگاه بسيار خوبی دست پيدا كرديم. لذا می­‌خواهم بگويم كه اين موج از ابتدای پيروزی انقلاب بوده اما امروز به بركت ايستادگی ملت و توسعه وسايل ارتباط جمعی از جمله اينترنت، ماهواره و شبكه­‌های تلويزيونی با شتاب بيشتری حركت كرده است.
اين‌جا دو شبهه مطرح می­‌شود؛ اولاً برخی معتقدند اين حركت‌ها را نمی‌توان حركت‌های اسلام‌گرايانه دانست. ثانياً چرا اين خيزش اسلامی با 32 سال فاصله پس از انقلاب اسلامی ما اتفاق می­‌افتد؟ عده­‌ای معتقد هستند به خاطر اين فاصله اتفاقات اخير را نمی­‌توان مرتبط با تأثير انقلاب ايران يا اسلام­‌خواهی دانست.
خيزش­‌های اخير به چند دليل اسلام­‌خواهانه و اسلام­‌گرايانه هستند. اول اين‌كه در اين كشورها اسلام­‌گراها محور هستند؛ ثانياً شعارهای مردم اين كشورها «الله اكبر» و «لا اله الا الله» است و سوم اين‌كه ميعادگاه اين مردم نماز جمعه و مساجد است. بنابراين ديگر چه بايد باشد تا ما بگوييم اسلام­‌گرايانه است؟ در مورد شبهه دوم نيز در يك نگاه تمدنی، راهبردی و استراتژيك سی سال دوره طولانی‌­ای نيست. سرنوشت ملت­‌ها حداقل طی يك قرن رقم می­‌خورد. اگر آثار انقلاب پس از سی سال در اين كشورها بروز و ظهور می­‌يابد، اين دوره، دوره طولانی‌­ای نيست. مسئله بعد اين است كه به خاطر امنيت منطقه و موارد اهميتی كه ذكر شد، بالأخره حضور دشمنان، تمركزشان روی خاورميانه، رژيم­‌های دست‌نشانده استبدادی، استفاده از ابزارهای سياسی، اقتصادی و فرهنگی موانعی ايجاد كرده است. از طرفی آمريكا و ساير كشورهای غربی مسائلی را در داخل برای ما ايجاد كرده بودند اما با وجود همه اين مشكلات، انقلاب ما برای كشورهای منطقه اين پيام را داشت كه نظامی جمهوری اسلامی كه به دنبال اسلام و مردم‌‌سالاری دينی بود، موفق شده است. غربی‌­ها تلاش كردند از رسوخ اين پيام در منطقه جلوگيری كنند كه در نهايت شكست خوردند.
captcha