تلاش برای نشان دادن انطباق میان فلسفه و قرآن، پیشینه طولانی دارد و کتاب «شواهد قرآنی برخی مضامین حکمت متعالیه» از همین دست است. این کتاب نوشته حجت الاسلام علی کرجی است و بهار امسال توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در 511 صفحه منتشر شده است.
جستن شواهد قرآنی برای مکاتب فلسفی اسلامی هم ریشه در خود فیلسوفان دارد و هم گرایشی در تاریخ فلسفه نویسی اسلامی است. در کنار این نظریه برخی از اندیشمندان اسلامی معتقدند که فلسفه از معارف الهی و قرآن جداست. این در حالی است که به نظر نگارنده کتاب فوقالذکر و براساس نظر ملاصدرا فلسفه غیر قرآنی محکوم به نابودی است.
گزارشی کوتاه از هدف و روش کتاب
این کتاب پس از کلیات در دو بخش امور عامه و الهیات به نشان دادن همسویی فلسفه ملاصدرا و قرآن پرداخته است.
علی کرجی نویسنده این کتاب تلاش کرده است تا بگوید «بیان شواهد قرآنی برای مضامین فلسفی، در واقع عرضه معارف عقلی بر قرآن کریم است که افزون بر بیان هیمنه قرآن بر برهان، به معیار بودن آن برای صحت و سقم دستاوردهای معرفتی بشر نیز اشاره دارد و کمترین فایده بیان هماهنگی قرآن و برهان، تایید قرآن بر مضامین مسائل و قواعد فلسفی و ایحاد زمینه برای نشر بیشتر آن معارف میان دانشپژوهان خواهد بود».
برای مثال در فصل اول بخش اول یعنی «مباحث وجود» وی ابتدا بحث تشکیک وجود را مطرح میکند و سپس برهان فلسفی تشکیک وجود را میآورد، آنگاه شواهد قرآنی این مورد را ذکر میکند و برخی از ثمرههای تشکیک وجود ذیل بخشهای «مقدمه برای اثبات قاعده بسیطالحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیء منها...»، «دفع شبهه از قاعده معطی الکمال لایکون فاقداً له»، «اثبات قاعده النفس فی وحدته کل القوی»، «تبیین مفهوم تکامل» و «مقدمه برای اثبات امکان اشرف» را بیان میکند.
پیشینه یافتن شاهد قرآنی برای باورهای فلسفی
به نظر میرسد این تمایل در خود فیلسوفان بوده است، برای نمونه ابنسینا «مراتب چهارگانه عقل نظری را به آیه نور تشبیه میکند». برخی از تفاسیر معاصر نیز این تاثیر را در اندیشههای فیلسوفان تشخیص دادهاند. علی اکبر ولایتی در کتاب «پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی در ایران» چنین نظری را عنوان میکند.
«همچنین ابنسینا در بخش چهارم کتاب اشارات خود وجود خداوند بیمانند و یکتایی را با برهان عقلی و فلسفی خاصی ثابت میکند و از قرآن مجید بر آن گواه میآورد «اَوَلَم یَکفِ بِربِکَ انَّهُ عَلی کلِ شهیدٌ؛ آیا کافی نیست برای پروردگار تو این برهان که براستی او بر همه چیز کاملاً شاهد و گواه است»(فصلت/53) و آن را برهان صدیقین خواند و به خود بالید و همه دانشمندان و فلاسفه اسلامی بعد از ابنسینا دلیل و افتخار او را تصدیق و تحسین نموده و مینمایند و آن برهانی است از خداوند برای مخلوقات نه از مخلوقات برای خداوند».
اشارات قرآنی به فیلسوف بزرگ مشائی ختم نمیشود و تاریخ فلسفهنویسان دیگر در این خصوص نیز چنین تحلیلی را بیان کردهاند، سیما نوربخش در کتاب «آیت اشراق: تفسیر و تاویل قرآن کریم در آثار سهروردی» معتقد است که شیخ اشراق بیش از هر فیلسوف مسلمان دیگر به قرآن و سنت توجه کرده است و پس از طرح مسائل فلسفی مانند وجود، واجب الوجود، عقل و نفس و انسان، به قرآن کریم به عنوان موید استناد کرده است.
نقدی بر مستندسازی فلسفه به قرآن
مکتب تفکیک در سالیان اخیر به صراحت جدایی فلسفه و عرفان از مباحث دینی عنوان کردهاند. اگرچه این مکتب در سالیان اخیر به این نام شناخته شده است اما این باور در تاریخ تمدن اسلامی دارای پیشینه است. «طرفداران این مکتب، آن را یک مکتب نوظهور نمیدانند بلکه مدعی هستند که این طریقه سلف صالح شیعه، مانند ثقةالاسلام کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی و سایر فقها و محدثین از قدمای شیعه است».
آیت الله سیّد جعفر سیّدان در یک گفتوگو در خصوص مخالفت و غیریت فلسفه و قرآن معتقد است که نمیتوان فلسفه را قرآنی دانست زیرا دو فیلسوف مانند ابنسینا و ملاصدرا نظرات متعارضی با هم دارند که آنها را به قرآن مستند کردهاند، اگر قرار بود که این نظریات قرآنی باشند، بخشی از کتابالله با بخش دیگر در تعارض بود، در حالی که درست نیست. وی میگوید: فاعلیت حضرت حق در فلسفه به گونهاى ترسیم شده که صدور فعل از خداوند ضرورت مییابد. علیت یکى از قوانین در فلسفه مصطلح است. براساس این قانون حضرت حق علت تامه است و از معلول خود انفکاکى ندارد؛ در نتیجه صدور فعل از او ضرورى است، اما براساس مکتب وحى خداوند متعال «فاعل تام» است و در فاعلیت خود حریّت دارد و هیچ نیازى به غیر ندارد. فعل خداوند در ارتباط با مشیت و اراده اوست و صدور فعل از او آزادانه صورت می گیرد. به عبارت دیگر، خداوند متعال علت تامه اصطلاحى نیست که صدور فعل از او واجب باشد.
شواهد «کم» قرآنی بری مضامین حکمت متعالی
نویسنده کتاب با نگاهی به فصول و محتوای کتاب به نظر میرسد حجم بیشتر این کتاب به مباحث فلسفی اختصاص دارد و تنها شواهدی از قرآن در ذیل بخشهایی از فلسفه ملاصدرا آمده است. از 270 صفحه کتاب که در خصوص امور عامه فلسفی است تنها 84 صفحه به عنوان شاهد قرآنی مطرح شده است.
بخش عمده ای از ادعاهای فلسفی در این کتاب بدون شاهد قرآنی است. برای مثال در فصل پنجم از امور عامه که به عنوان قاعده تجرد نفس است، پس از بیان این قاعده و برهان فلسفی آن شواهد قرآنی در چهار صفحه مطرح شده است، در ادامه این فصل در پنچ گفتار برخی از ثمرات این قاعده فلسفی آمده است که هر کدامشان در واقع ادعاهایی است که مستند قرآنی برای آنها وجود ندارد.
دلایلی غیر مستحکم برای ادعایی بزرگ
ادعای اصلی کتاب این است که نظریات یک فیلسوف اسلامی شواهدی تایید آمیز در قرآن دارد و این بدان معناست که اگر در امری مثلا ملاصدرا با هر فیلسوف دیگری اختلاف پیدا کند حق با ملاصدراست، زیرا این آموزه او مورد تایید قرآن بوده است. اما به نظر میرسد این ادعا به خوبی اثبات نشده است.
به نظر میرسد نگارنده کتاب به نوعی مصادره به مطلوب دستیازیده باشد، این را میتوان در تعریف فلسفه از سوی وی دریافت. کرجی در تعریف فلسفه با رجوع به بخشی از آراء ملاصدرا میگوید: هرگز احکام شریعت حقه الهیه با معارف یقینی ضروری در تعارض نیست و مرگ بر آن فلسفهای که قوانینش با قوانین کتاب و سنت هماهنگ نیست. از این رو فلسفه ملاصدرا به صورت پیشینه و از طرف خودش تعارضی با قرآن ندارد و البته این در حد مدعا باقی میماند.
از سوی دیگر نگارنده صرفا ادعای ملاصدرا را در هماهنگی فلسفهاش با قرآن تکرار کرده است و بدیهی است هر فیلسوف مسلمانی در همین چارچوب به تفکر میپردازد. وی در ادامه برای نشان دادن ناکارآمدی مکاتب مشاء و اشراق صرفا به طرح مدعیات ملاصدرا اکتفا کرده است.
نگارنده در پیشگفتار خود هماهنگی فلسفه با قرآن را گاه به معنای الهام و گاه به معنای ابتناء فلسفه بر قرآن گرفته است. تعبیر «این از آن» بیانکننده رابطه این دو عنوان شده است، در حالی که این بحث نقد مکتب تفکیک را پاسخ نمیدهد، زیرا مکاتب فلسفی اسلامی عموما خود را منبعث از قرآن معرفی میکنند در حالی که با هم تعارض دارند. اینکه فیلسوفی بگوید من این قاعده فلسفهام را از این آیه قرآن گرفتهام به معنای قرآنی بوده آن قاعده نخواهد بود.
در رهیافتی دیگر این کتاب سخن گفتن خداوند در خصوص موضوعات هستی را دال بر همسویی این فلسفه و قرآن گرفته است زیرا فلسفه نیز در بخشی به نام هستیشناسی به این موضوعات میپردازد. این درحالی است که از یکسان بودن موضوع نمیتوان لزوما توافق یا همسویی را اخذ کرد، اگر سخن گفتن از موضوعات مشترک به معنای توافق دو طرف باشد، در آن صورت باید فلسفه مادی و الهی را موافق هم دانست، زیرا هر دو از وجود و موجودات سخن میگویند.
در بخش دیگری از پیشگفتار کتاب از آیات 8 سوره حج، 4 سوره احقاف و 6-5 سوره تکاثر برخی از عبارات قرآن تایید روش فلسفی خوانده شده است، در حالی که دلیلی بر این مساله وجود ندارد. یعنی نمیتوان گفت مثلا مراد قرآن از علم الیقین، حتما علم یقینی و برهانی فلسفی است و دلیلی برای این تایید قرآنی آورده نشده است.
میثم قهوهچیان