«بادیگارد» ساخته ابراهیم حاتمیکیا این روزها آخرین ایام اکران خود را طی میکند؛ فیلمی که درباره آن بحث بسیار شد. نکته جالب اینجاست که اکثر مباحت هم هیچ ربطی به فیلم نداشت، بلکه تنها به شخص کارگردان مربوط میشد. اتفاقی که به نوعی دیگر برای مسعود دهنمکی نیز روی داده است. با این توضیح کوتاه اصلیترین پیام این یادداشت را همین ابتدای بحث میآورم. آن هم اینکه در جشنواره سیوچهارم فیلم فجر به این فیلم ظلم بسیار شد. عنادورزی کاملا آگاهانه که به هیچ وجه توجیهی منطقی برای آن نمیتوان پیدا کرد.
این گفته نیز تنها ادعای نگارنده این مطلب نیست، بلکه کسانی که نسبت به سینما دیدی صرفاً سینمایی دارند به این موضوع معترف هستند. نمود بارز این ادعا را در سخنان اخیر مسعود فراستی و محمدتقی فهیم در آخرین برنامه هفت میتوان مشاهده کرد. این دو منتقد قدیمی سینما به روی این مهم تاکید داشتند که نسبت به این فیلم اجحاف آشکار صورت گرفته است، به ویژه در بخش کارگردانی که نمیتوان توجیهی برای آن پیدا کرد، چون کافی است کمی با سینما آشنا باشیم تا بدانیم سکانس پایانی این فیلم سینمایی، همانند سکانس سقوط هلوکوپتر در فیلم «چ» جزء نوادر سینمای ایران است.
در «بادیگارد» فیلمنامهای را داریم که به لحاظ آکادمیک تمامی اصول یک فیلم سینمایی را داراست. در سناریوی این فیلم هم اکشن وجود دارد، هم ملودرام، هم در برخی سکانسها میخندیم و هم گریه میکنیم. همچنین اوج و فرودهایی که برای کار وجود دارد بسیار لذتبخش است و تماشاگر با آن تا پایان همراه میشود. جدا از بحث فیلمنامه آنچه در میزانسن، دکوپاژ فیلم میبینیم بسیار حرفهای و سینمایی است. برای همین وقتی دیده میشود که چنین شاخصههایی از سوی هیئت داوران نادیده گرفته میشود، این فکر به ذهن میرسد که مقیاس آنان برای سنجش این فیلم چه بوده است؟ آیا آنها «بادیگارد» را با فیلمهای تلویزیونی موجود در جشنواره مقایسه کردند یا اینکه احیاناً آنها فیلمهایی نظیر «پل جاسوسان» اسپیلبرگ را معیار قضاوتشان قرار دادهاند؟
مگر میشود فیلمی را که برای پرده سینما ساخته شده است، ندید و بعد به فیلمهای تلویزیونی سبد سبد جایزه داد؟ آیا با این نوع قضاوتها میخواهیم سینمای خود را جهانی کنیم یا با این فیلمها میخواهیم شرایطی فراهم آوریم که جوان ما سمت فیلم خارجی نروند؟ جواب به این سوال به ما یک نکته را نشان میدهد. آن هم اینکه اصلاً اهمیتی ندارد چه بر سر سینمای ایران میآید، بلکه آنچه مهم است خواست عدهای است که در مقطعی تصمیم گیرنده سینما هستند، اما آزار دهندهتر از هر عاملی نگرش سیاسی حاکم بر سینمای ماست که محدود به هیچ دورهای نمیشود، بلکه در تمامی دورهها وجود داشته است. برای همین هم معمولاً این کارها سفارشی بوده که مورد عنایت بسیاری از داوران جشنواره قرار میگیرد.
نکته دیگر که به نوعی ذهن را ناراحت میکند، برخورد بد سینما با آثاری است که به نوعی منادی مفاهیم انقلاب و اسلام هستند. در این کارها به انحای مختلف به آثاری که محور و موضوع آن انقلاب و مضامین دینی است بیتوجهی میشود. برای مثال در فیلم «مزار شریف» ما شاهد اتفاقی خوبی در سینما بودیم، اما آن کار دیده نشد. در «بادیگارد» نیز چنین اتفاقی رخ داد. این قبیل برخوردها برای سینمایی که هزینههای خود را از دولت میگیرد و اصولاً حیاتش مدیون الطاف انقلاب است بسیار آزار دهنده است.
با توجه به این نگرشهای مغرضانه، تنها راه پیشنهادی این است که هیئت داوران این جشنواره تنها به چند نفر خلاصه نشود، چون معمولاً 5 یا 6 نفر نمیتوانند قضاوت درستی از سینما داشته باشند. برای همین بهترین تصمیمگیری آن است که آکادمی به این منظور تشکیل دهیم، آن گاه میتوانیم انتظار داشته باشیم گرایشهای سیاسی از سینمای ما رخت بربندد.