ایمان راسخ با وجود خشکی هامون و فقر سیستان
کد خبر: 3569196
تاریخ انتشار : ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۹

ایمان راسخ با وجود خشکی هامون و فقر سیستان

گروه سلامت: خشکسالی سیستان و بلوچستان دیر زمانی است که موج آزار مردم این خطه از سرزمین ایران را فراهم کرده است، این مردم علیرغم فقر و بیماری که با آن دست و پنجه نرم می‌کنند همچنان به امتحان الهی اعتقاد دارند.

شهر زابل، مرکز منطقه سیستان را 20 کیلومتر که به سمت شمال شرق ترک کنید به شهر کوچ و مرزی دوست‌محمد بخش مرکزی شهرستان‌ هیرمند می‌رسید این شهر را اگر به جنوب ادامه دهید سرسبزتر و هر چه به سمت شمال می‌روید خشک‌تر می‌شود.

مسیر ما اما همچنان راندن به سمت شمال این منطقه و رفتن به دل روستاهایی است که زمانی نه خیلی دور از جمله سرسبزترین روستاهای ایران بود اما 18 سالی می‌شود فقر و فلاکت آن منطقه را فرا گرفته است، زمانی هیرمند از افغانستان راه خود را می‌پیمود و پس از پیچ و خم‌هایی مرز استعمار ساخته افغانستان و ایران را رد کرده و وارد این منطقه می‌شد و حیات مردمان، گیاهان و حیوانات منطقه را شکل می‌داد.

18 سال که قهر آسمان با زمین سیستان شروع شد، افغانستان هم پس استقرار دولت جدید پسا طالبانی در اقدامی مخالف با اصول حقوق بین‌الملل و پروتکل رودخانه‌های مرزی، هیرمند را به روی ایران بست. دشت حاصل‌خیز سیستان که زمانی انبار غله ایران بود مصیبتش دو تا شد هم آب هیرمند را از دست رفته دید و هم خست ابرهای بالا سر را.

سیستان رو به خشکی نهاد و مردمش که اغلب صیاد و دامدار بودند یا به کوهستان‌های جنوبی‌تر بلوچستان مهاجرت کردند یا به شهرهای گلستان، افاغنه آرام آرام جای روستانشینان بلوچ و سیستانی را در این منطقه گرفت آنهایی هم که ماندند روز به روز بر فقرشان افزوده شد.

نرسیده به دوست محمد جاده را کج می‌کنیم و به دهستان‌ قُرقُری می‌رسیم دهستانی به غایت فقیر که در اوج فقر هنوز قبله آمال بسیاری از روستانشینان سمت بالادست است.

در این دهستان قرار نیست بمانیم، مقصد ما روستاهای مرزی‌تر گله بچه، ملا علی و تپه کنیز است، ساکنان آنها هم ترکیبی مساوی از اهل سنت و شیعه است، این سه روستا در درجات مختلفی از فقر و محرومیت غوطه می‌زنند، اولی ساکنانش جوانان را روانه گلستان کرده‌اند تا نانی حلال درآورده و به خانواده برساند، دومی از گلستان نی‌ می‌آورند تا همچنان حصیر بافی شغل آبا اجدادی را که روزگاری با پرآبی هیرمند در این ناحیه رونقی داشت حفظ کنند و سومی هم همچنان گاو و گوسفندی را که زمانی کمترین عدد آن سه رقمی بود همچنان حفظ کرده‌اند.

ایمان راسخ با وجود خشکی هامون و فقر سیستان

روستای گله بچه نخستین روستای مقصد ما است، روستایی با تعداد زیادی کودک وجه تسمیه روستا هم همین است تعداد زیادی بچه! به محض پیاده شدن از اتوبوس نزدیک 20 بچه قد و نیم قد اطراف ما را می‌گیرند، هنوز خبر از بزرگتری نیست، چشمم به مسجد روستا می‌افتد، ناخودآگاه به آن سمت می‌روم شاید بزرگسالی را بیابم، آنجا هم خالی است تنها جوانی 19 ساله با نام «آصف» گوشه‌ای نشسته و در حال تلاوت قرآن است؛ سلامی می‌کنم و آرام جواب می‌دهد علیکم السلام. در مسجد می‌نشینم و پس از معرفی اجازه صحبت می‌گیرم، 4 سال است ازدواج کرده و دو فرزند دارد، از شغلش می‌پرسم می‌گوید: «هر از گاهی تا زابل می‌روم و کارگری ساختمان یا بار کامیون خالی می‌کنم، مابقی اموراتم از یارانه می‌گذرد بخشی از آن را هم قبض برق و آب می‌دهم.»

از تحصیلاتش می‌پرسم، تا پنجم دبستان درس خوانده و مدرسه را به امید یافتن کار ترک کرده است؛ خدمت سربازی هم رفته است، اما از زمانی که یادش می‌آید کار می‌کرده است، در زمان کودکی‌اش با پدر به دریاچه هامون می‌زده و ماهیگیری می‌کرده است اما خشکی هامون چند سالی است از آن تنها خاطره‌ای برای ساکنان به جا گذاشته است. تنها سه سال پیش بود که هامون کمی آب داشت همه در این مسجد جمع شدند به شکرانه آن نماز خواندند. اما فقط همان بود افغانستان دوباره آب را بست و اینجا دوباره خشکید.»

می‌پرسم تو چرا از این جا نرفتی؟ می‌گوید: «کجا بروم، الان 2 بچه دارم، مادر و خواهرها و بچه‌هایشان و برادرزاده‌هایم و برادر کوچکم همه مسئولیت نگهداریشان با من است؛ پدر، برادر، داماد بعد خدا این جا تنها من را دارند همه رفتند سمت گرگان برای کار.»

روستا را نگاه می‌کنم نصف روستا تخلیه شده است، در حیاط هر خانه‌ای قایقی رنگ و رو رفته و به گل نشسته وجود دارد، آبشخورهای خشکیده گاو و گوسفند و ردی از زمان آبادی روستا به جا گذاشته‌اند، روستا آب لوله کشی و برق دارد، مدرسه‌ای ابتدایی در 200 متری روستا و در روستای مجاور وجود دارد اما هر دو از نعمت مرکز و خانه بهداشت محروم اند.

جواد دوست آصف است و 16 سال دارد او هم ازدواج کرده و به تازگی پدر دختری به نام یسنا شده است، سخت سرفه می‌کند، می‌پرسم دکتر نرفتی می‌گوید نه! پول ندارم و اینجا هم دکتر نیست باید بروم گرگری اونجا مرکز بهداشت هست نیم ساعتی تا گرگری را باید بروم.» جواد هم تا کلاس اول راهنمایی درس خوانده و می‌گوید: «از نداری ادامه ندادم خیلی دوست داشتم معلم بشم اما می‌بایست زودتر کار می‌کردم بتوانم کمک خرج خانواده باشم، این جا فقط من اینجوری نیستم اکثرا تا پنجم می‌خوانند و ترک تحصیل می‌کنند چون زودتر باید کارکنند و به خانواده کمک کنند.»

از همون جمع بچه تعداد زیادی دور تیم خبرنگار جمع شدند، از این بچه‌ها می‌پرسم دوست دارید چه کاره شوید؟ جوابی تلخ می‌شنوم «زودتر بیایم بیرون با بابامون بریم گرگان کار کنیم»، تنها دو سه کودک هستند که آرزوهای کودکانه را در ادامه تحصیل جستجو می‌کنند.

ایمان راسخ با وجود خشکی هامون و فقر سیستان

روستا تقریبا خالی از سکنه شده گله بچه تا پیش از خشک شدن هامون 150 خانوار داشته و الان تعداد خانوارها به 30 رسیده است، پیش از این هرکس توانسته در سال‌های اول خشک شدن هیرمند و هامون کوچ کرده هر چند به گفته علیرضا کریمیان رئیس کمیته امداد شهرستان هیرمند «تنها توانستند تا زابل بروند و بیشتر از آن توانایی نداشتند که ادامه دهند.»

واقعیت تلخ دیگر در مورد این روستا این است که بلوچ‌های ایرانی و خانه و کاشانه را جا گذاشتند و اندک اندک شهروندان افغانستان به این قسمت مرز آمده و جای آن‌ها را گرفتند. مردان آنها با دختران ایرانی ازدواج کردند و بچه‌دار شدند و دخترانشان با مردان ایرانی، فرزندان گروه اول از همان سال‌ها بی‌شناسنامه بودند و گروه دوم شناسنامه‌دار. دومی از یارانه‌ای برای معیشت برخوردارند و اولی نه دومی آنهایی که شرایط مددجو بودن کمیته امداد یا بهزیستی را داشته باشند از حمایت این نهاد‌ها برخوردار می‌شوند اما گروه نخست خیر! این ها را «رضا شهرکی» مدیر کل کمیته امداد استان سیستان و بلوچستان به ایکنا می‌گوید.

شهرکی ادامه می‌دهد: «متأسفانه ساکنان زیادی از این روستا شناسنامه ندارند، تا جایی که بتوانیم به این افراد کمک می‌شود، اما ما هم محدودیت‌هایی داریم، در این روستا 18 خانوار را تحت پوشش داریم، که این افراد عمدتا یا بی سرپرست هستند یا سالمند و از کار افتاده و یا سرپرست زندانی به مابقی افراد کمک‌هایی می‌شود.»

ایمان راسخ با وجود خشکی هامون و فقر سیستان

کودکان همچنان می‌خندند، گرچه از آینده خود خبر دارند اما آن را به بازی گرفته‌اند، علیرضا جوان دیگری است که تازه سربازی‌اش را تمام کرده و با دختر عمویش ازدواج کرده است. نزدیک اذان ظهر است و او مکبر روستا، صدایش کمی گرفته می‌گویم فرصت داری کمی باهم صحبت کنیم جواب آره می‌دهد اما تا قبل اذان. می‌گویم تو چرا از روستا نرفتی جواب می‌دهد «اینها همه امتحان الهی‌ است، همه جا هم بوده از دوران حضرت یوسف(ع) تا به الان هر دوره یکجا تکرار شده باید صبر کنیم خدا خودش اینجا رو مثل اولش میکنه» می‌گوید اذان است باید بروم، دوست داشتم بیشتر صحبت کند ایمانش راسخ بود. رفت وارد مسجد شد و اذانش را داد با صدایی آسمانی. همزمان با اذانش کودک، جوان و پیر همه وارد مسجد شدند. تمامی روستا خلوت شد کسی نماند با او در رابطه با روستا صحبت کنیم.

این روستا و آن دو روستای دیگر که خشکی هامون فقر را برای آنها به ارمغان آورده تنها یک چیز دارند ایمان به مشیت الهی و این همان رمز مقاومت در برابر قهر طبیعت و ظلم دولت افغانستان در رابطه با ساکنان این بخش از ایران است که رستم شاهنامه و یعقوب لیس صفاری از آن برخاستند.

ایمان راسخ با وجود خشکی هامون و فقر سیستان

ما نیز روستا را به قصد روستای دیگر ترک می‌کنیم، و این زمان جابه‌جایی فرصت مناسبی است تا با «علیرضا کریمیان» رئیس کمیته امداد شهرستان هیرمند گفت‌وگو کنم او به ایکنا می‌گوید: سال گذشته پژوهشی در رابطه با بیماری‌ مددجویان امداد ساکن این روستاها انجام شد، 900 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند که در اغلب آنها 9 بیماری شناسایی شد.

وی افزود: اغلب آنها دچار افسردگی ناشی از بیکاری، فوبیا، ترس اجتماعی و اضطراب بودند، اغلب این افراد زمانی که شغلی ثابت گیر می‌آورند این بیماری در آنها کم‌رنگ یا متوقف می‌شود به همین دلیل کمیته امداد در این استان رویکرد کار درمانی را پیش گرفته است.

یاسر مختاری

بخش‌های دیگر این گزارش در روزهای آینده منتشر می‌شود

captcha