در جست‌وجوی ایمان
کد خبر: 3662645
تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۶
حکمت‌های امیر/برداشت سی‌و یکم

در جست‌وجوی ایمان

گروه معارف: تاکیدهای زیاد بر شور و ایمان بدون تعقل و پرهیز از مواجهه عقلانی با دین، یعنی معرفی دینی شورانگیز و بدور از قال و قیل کنکاش‌های عقلی است، تا حدی که احتیاجی به متفکران در معرفی این نوع دینداری نیست و همان مداحان پرشور برای آن کافی‌اند.

در جست‌وجوی ایمان

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، در حکمت شماره 31 نهج‌البلاغه امام علی(ع) آمده است «ایمان بر چهار پایه استوار است: بر «صبر» و «یقین» و «عدالت» و «جهاد». صبر از میان آنها، بر چهار شعبه استوار است؛ بر اشتیاق، ترس، زهد و انتظار.
آن‏ کس که مشتاق بهشت باشد، شهوات و تمایلات سرکش را به فراموشى مى‌‏سپارد و آن ‏کس که از آتش جهنم بیمناک باشد از گناهان دورى مى‌‏گزیند و کسى که زاهد و بى‏اعتنا به دنیا باشد مصیبت‌‏ها را ناچیز مى‏‌شمرد و آن ‏کس که انتظار مرگ را مى‏‌کشد براى انجام اعمال نیک سرعت مى‏‌گیرد.
یقین نیز بر چهار شاخه استوار است: بر بینش هوشمندانه و عمیق و پى بردن به دقایق حکمت و پند گرفتن از عبرت‌‏ها و اقتدا به روش پیشینیان (صالح). کسى که بینایى هوشمندانه داشته باشد حکمت و دقایق امور براى او روشن مى‏‌شود و کسى که دقایق امور براى او روشن شود عبرت فرا مى‏‌گیرد و کسى که درس عبرت گیرد، چنان است که گویا همیشه با گذشتگان بوده است. عدالت نیز چهار شعبه دارد: فهم دقیق، علم و دانش عمیق، قضاوت صحیح و روشن و حلم و بردبارى راسخ. کسى که درست بیندیشد به اعماق دانش آگاهى پیدا مى‏‌کند و کسى که به عمق علم و دانش برسد از سرچشمه احکام، سیراب مى‏‌گردد و آن کس که حلم و بردبارى پیشه کند گرفتار تفریط و کوتاهى در امور خود نمى‏‌شود و در میان مردم با آبرومندى زندگى خواهد کرد. جهاد (نیز) چهار شاخه دارد: امر به معروف، نهى از منکر، صدق و راستى در معرکه‌‏هاى نبرد، و دشمنى با فاسقان. آن کس که امر به معروف کند پشت مؤمنان را محکم ساخته و آن کس که نهى از منکر کند بینى کافران (و منافقان) را به خاک مالیده و کسى که صادقانه در میدان‌‏هاى نبرد با دشمن (و هرگونه مقابله با آنها) بایستد وظیفه خود را (در امر جهاد) انجام داده و کسى که فاسقان را دشمن دارد و براى خدا خشم گیرد خداوند به خاطر او خشم و غضب مى‌‏کند (و او را در برابر دشمنان حفظ مى‏‌نماید) و روز قیامت وى را خشنود مى‏‌سازد».  

شرح حکمت: 

ایمان، کفر و شک سه مفهوم بلندی هستند که در این کلمات کوتاه به آن‌ها پرداخته شده است؛ این که امروز ما چه نسبتی با این کلمات برقرار می‌کنیم و از آن‌ها چه می‌فهمیم تا حد زیادی به متن عصری که در آن زندگی می‌کنیم و سوالات و دغدغه‌های انسان این عصر باز می‌گردد؛گویی در لابلای این کلمات به‌دنبال پاسخ سوالات انسان این دورانیم، این عصر سایه سنگین خود را بر فهم ما از این متن نیز انداخته است. البته شاید بشود گریبان خود را از این الزام بدر آورد و رها و بدون وابستگی به اقتضائات و روح این زمانه به سراغ این متن هم رفت، اما چه سود؟ معمولا در این گونه تلاش‌های آزاد و تفسیرهای مطلق ارتباط «من» با «متن» قطع می‌شود و آن را بیگانه می‌سازد؛ گاه نیز با سوالات و روح چند صد سال قبل متن را می‌خوانیم و لاجرم معنا نه مَعَ نا بلکه معَ غیر می‌شود! و با ما همراهی نمی‌کند و شوری نیز به همراه نمی آورد. کار سختی است بازخوانی و ما معمولا متن‌های گرانقدرمان را نه بازخوانی و روزخوانی که روخوانی و بلکه دیروز خوانی کرده‌ایم و می‌کنیم و طلبکارانه و مدعی، ساکنان این عصر را ملامت کرده که چرا اقبالی به آن نشان نمی‌دهند. در جستجوی درک این زمان و پرسش‌های این عصردر مقابل این مفهوم (ایمان) به دو عرصه نظر می‌کنیم، فلسفه و هنر.  دو سرچشمه و آبشخور دیرپای معرفت وخیر و زیبایی و به نام‌های «ویتگنشتاین» و «کی یرکگور» می‌رسیم و تاملاتشان در مفهوم «فیدئیزم» (اصالت یا تقدم ایمان)؛ و فیلم‌های تامل برانگیز شاعر سینما آندری تارکوفسکی، فیلم‌هایی چون ایثار یا استاکر و ... شاید بتوان از این دریچه‌ها فهمی امروزین از این متن پیدا کرد و آن را در مواجهه با این پرسش‌ها و سوالات قرار داد و پاسخ گرفت و فهمید و یا این زمان را و هنرمندان و متفکرانش را در مقابل این متن نشاند و پاسخ داد و فهماند. 
فیده؛ در معنای ایمان است و فیدئیزم اصالت ایمان و یا تقدم ایمان بر تعقل یا همان ایمان‌گروی گفته شده است. دو قرائت مشهور ویتگنشتاین و کی یرکگور از آن، نیمه دوم قرن بیستم را تحت تاثیر خود قرار داد؛ اولی وجهی اعتدالی داشت و دومی چهره‌ای افراطی. در هر دو برتناقض آمیز بودن گزاره‌های دینی تاکید می‌شد و بر نوعی شکاکیت در فهم آن‌ها نیز و اینکه شناخت دینی مبتنی بر آکاهی عقلی نبوده و تنها بر ایمان تکیه دارد، با این تفاوت که ویتگنشتاین تقدم ایمان بر تعقل (ایمان بدون تعقل) را و  کی‌یرکگور ضدیت ایمان با تعقل (ایمان علیرغم تعقل) را می‌پذیرد. از دید کگور ایمان با استدلال نسبت عکس دارد و هر چه دلایل کمتر باشد، ایمان بهتر است و قوی‌تر: «هر چه دلایل کمتر باشد، ایمان بهتر است. ایمان و استدلال نقیض یکدیگرند. موضوع مهم، دانش واقعی نیست، بلکه فهمی عمیق از خود و از وجود انسان است. مهم نیست که چه می‌دانیم؛ مهم آن است که چگونه از خود عکس العمل نشان می‌دهیم. او می‌گوید: بدون خطر کردن، ایمانی در کار نیست. ایمان دقیقاً تناقض میان شور بی‌کران روح فرد، و عدم یقین عینی است. اگر من قادر باشم خداوند را به نحو عینی دریابم، دیگر ایمان ندارم؛ اما دقیقاً از آن رو که قادر نیستم، باید ایمان آورم»[1].
 به عقیدة او، ایمان مستلزم سرسپردگی به امر مطلق است و هر چه تناقض ایمان و عقل بیشتر باشد، شخص در ایمان آوردن نیازمند زورآزمایی بیشتری است و ایمانش ارزشمندتر.  او در این باره داستان حضرت ابراهیم و ذبح فرزند را شاهد مثال آورده است. در نگاه فیدئیستیک نه آن که شناخت و فهم عقلی مقدمه ایمان باشد، بلکه برای فهم گزاره‌های دینی باید ایمان آورد تا آن‌ها را فهمید.ایمان شرط فهم ودانستن است و نه برعکس. «تنها این ایمان است که به منزله بالاترین و والاترین شور در انسان متضمن معرفت یقینی است».گویی او نیز پای استدلالیان را در این راه چوبین یافته است و آن را تمسخر می‌کند! اما مخالفانی نیز بر این ایده تاخته‌اند از جمله کی نیلسن، او دین و شناخت آن را فراتر از کنکاش‌های حوزه زبانی دانسته است و تصمیم فرد در موضوع ایمان آوردن و انتخاب‌های انسان در مسیر زندگی مومنانه‌اش را محتاج داوری و سنجش عقل دانسته است. شاید اگر خوب در احوالات این روزهای جامعه دینداران پیرامون خویش نظر کنیم و نوع دینداری مرسوم، رگه‌هایی قوی از این نوع نگاه بیابیم! تاکیدهای زیاد بر شور و ایمان بدون تعقل و پرهیز از مواجهه عقلانی با دین. معرفی دینی شورانگیز و بدور از قال و قیل کنکاش‌های عقلی تا حدی که احتیاجی به متفکران در معرفی این نوع دینداری نیست، همان مداحان پرشور کافی‌اند و حداقل تحمل مباحث عقلی و کلامی سخت شده است.گویی نوعی فلسفه فیدئیستی در متن دینداری جامعه رسوخ کرده است. عقل تمسخر می‌شود و برای داوری‌های آن ارزشی قائل نمی‌شوند و...تشخیصش کار سختی نیست. وقتی جمله‌ای را از بزرگی شنیدم که به فرزندش که بعدها در جبهه به شهادت رسید گفته بود با این مضمون که: پسرم اول شهید شو بعد به جبهه برو، نه آن که به جبهه بروی تا شهید شوی! فکر می‌کنم این عبارت به خوبی تفاوت این دو نگاه است؛ باید ببینی تا بروی و نه این که بروی تا ببینی....
ادامه دارد....

یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان
captcha