در دو سه دهه گذشته فصل تابستان فصل جدایی بچهها از مدارس و درس و.. و آغاز شور و نشاط کودکانه آنها و بازیهای دستهجمعی و پرتحرک با دوستان خود در حیاط حوضدار خانههایشان یا کوچه پسکوچههای محلهشان بود که باعث می شد روزهای تعطیل را به روزهای شاد و سرگرمکننده برای آنان تبدیل کند و متوجه گذران وقت خود نشوند.
علاوه بر آن والدین آموزش و آینده کودکان خود را محدود به مدرسه و تحصیلات آکادمیک میدانستند و از این رو حتی به ذهن آنها خطور نمیکرد که بهدنبال کشف استعداد و کسب مهارتهای هنری، ورزشی و... برای بچههایشان باشند؛ لذا کودکان با آرامش خیال بازی میکردند اما امروزه این تفکرات قدیمی نه تنها منسوخ شده است بلکه در نقطه مقابل بهصورت افراطی ذهن خانوادهها را به استعداد فرزندانشان معطوف داشته است و از همان لحظه تولد برنامه دقیق و پر وسواسی برای پرورش و تقویت مهارت کودک در نظر میگیرند که موجب میشود از بدو تولد کودک پیش از آنکه فضای مدرسه را تجربه کند به اجبار در آموزشگاههای غیرانتفاعی زبان و کلاسهای ورزشی متنوع که شاید هیچ استعداد و مهارت خاصی در آن نداشته باشد، شرکت کند.
وسواس و حساسیت والدین نسبت به پرورش استعداد و افزایش مهارت کودکان معمولاً برای پدر و مادرهایی با سن 20 الی 30 ساله است. کم شدن تعداد فرزندان و همچنین افزایش سطح آگاهی پدرها و مادرها از مسائل مختلف از جمله محدود شدن ارتباط والدین با کودک، ارتقای سطح آگاهی اجتماعی و دور شدن از تفکرات و چارچوبهای سنتی را بهوجود آورده که همه این عوامل منجر به این شده تا والدین تمرکز و سرمایه بیشتری را برای کشف استعداد و افزایش مهارتهای فرزندشان در نظر بگیرند.
معضل از جایی شروع میشود که خانواده کودکان را مانند رباتی میپندارند که انگار تمام آمال و آرزوهای آنها را باید رقم بزند و هرگونه نقص و کاستی را که خودشان در کودکی داشته و به آن نرسیدهاند و یا در چارچوبهای سنتی به آنها اجازه ندادند که تجربه کنند، کودک به ناچار باید جبران کند. این شرایط سبب میشود تا کودکان متحمل فشار زیادی شوند و نه تنها از کودکی و تفریحات بچگانه خود گذر کنند بلکه آنقدر والدین آنها را درگیر کلاسهای مختلف زبان انگلیسی، فرانسه و آلمانی، موسیقی، هنر و ورزشی و... میکنند که امروزه با مفهوم جدیدی از «کودک کار» مواجه میشویم. کودکی که فرصت بازیهای پر تحرک با هم سن و سالان، تماشای کارتون و برنامههای مفرح و شاد و... در قالب کلیتر فرصت «بچگی کردن» از او گرفته شده و بین نیازها، استعدادها و مهارت واقعی خویش با سطح توقعات، انتظارات و آرزوهای برآورده نشده خانواده دچار سردرگمی شده است.
شاید در ابتدا به نظر برسد پدر و مادری که بر کسب مهارتهای مختلف و شرکت فرزندان در چنین دورههایی اصرار میورزند کمالطلب هستند و احساس مسئولیتپذیری زیادی در قبال فرزندشان دارند و به خیال خود برای رشد و موفقیت او بذر میپاشند و منتظرند تا در آیندهای نه چندان دور پدیدهای سرشار از استعداد و مهارت تحویل بگیرند اما درواقع این تصور نادرست است زیرا والدین خواست خود را به فرزندان تحمیل میکنند.
اگر والدین بتوانند شرایط کودکان را بهدرستی درک کنند و توانایی، ظرفیت و نیازهای کودک خود را در هر سنی بشناسند و از محدودیتهای آنها آگاهی کامل یابند، آنگاه میتوانند شرایط آموزشی متناسب با این نیازها را فراهم کرده و کودک خود را در مسیر درست هدایت کنند. موضوعی که کارشناسان بر آن اتفاق نظر دارند.
چرا میخواهیم از کودکان دانشمند بسازیم؟
وی افزود: در آغاز باید تمرکزو دقت والدین به این نکته باشد که کودکان به چه اموری بیشتر علاقه و انگیزه نشان میدهند، که درک این مهم از نحوه بازی کردن، حرکات و رفتارهای کودکان قابل تشخیص است؛ کشف استعداد و ظرفیت کودکان یک مسیراصلی دارد و آن هم تمرکز بر علاقه به بازیها و علاقهمندیهای گوناگون آنان است.
ترابی اظهار کرد: شناسایی صحیح استعدادهای کودکان میتواند در امور مهم زندگی و آینده کودک ازجمله پرکردن اوقات فراغت، انتخاب مهارتآموزی همسو با علایق کودک، انتخاب رشته تحصیلی مناسب، انتخاب شغل و حرفه مطلوب نقش بسزایی داشته باشند.
این کارشناس در پایان گفت: در خاتمه برای کشف جهان روانشناختی کودکان مشورت با اهالی فن که طبعاً روانشناسان متخصص کودک هستند از اهمیت وافری برخوردار است.