آیتالله العظمی آقانورالدین عراقی از مجتهدان و مراجع تقلید شیعه و از علمای پرنفوذ منطقه عراق عجم و از شاگردان و پیروان آخوند خراسانی بود. وی از حامیان اصلی مشروطهطلبان عراقی به حساب میآمد و در چند مقطع با صدور حکم جهاد به حمایت از ایشان در اراک پرداخت. پس از صدور فرمان مشروطه نیز ریاست انجمن ایالتی اراک را برعهده گرفت. الفاظ برای به تصویر کشاندن خصایص بارز و ملکات فاضلهاش، نارساست اما مِن باب «ما لا یُدرک کله لا یُترک کله» به چند نمونه اکتفا میشود.
علاقه به سوگواریِ هرچه تمامتر در محرم و صفر
سیدضیاء جوادپور(ره) نقل فرمود: آقا در ماه محرم مینشست و سوگواران به عزاداری و گویندگان به روضه و وعظ مشغول میشدند و خود آقا همدوش با سایرین در مصایب جانگداز جدش ابیعبداللهالحسین(ع) سرشک غمبار از دوه دیده جاری میساخت.
روزی هیئت زنجیرزنیای که مجهز به سنج و موزیک اصیل عزاداری بودند وارد شدند، منتها قبل از ورود به احترام آقا سنج و متعلقات آن را راکد کردند و تنها با سینهزنی وارد مجلس شدند. آقا فرمود: پس وسایل عزاداری ایشان(سنج و امثال ذلک) چرا نواخته نمیشود؟
گفتند: به احترام حضرتعالی متوقف شد. آقا فرمودند: بگویید به شیوهی خود عزاداری کنند که این خاری به چشم دشمنان است. همان موزیک است که مرا منقلب میسازد و خیمههای سوزان اطفال یتیم حسین(ع) را به خاطر میآورد؛ این مرام را حفظ کنید. به طور کلی آن بزرگوار با ابراز چنین مضامینی، آنان را تشویق و موجبات جدیت و دلگرمی بیشتر زنجیرزنان و هیأتیها را فراهم آورد.
اختلاف فتوا و اتحاد قلب
در کتاب زندگانی آیتالله موسس، نوشته آیتالله کریمی جهرمی به نقل از آیتالله گلپایگانی در روز جمعه آخر شعبان سال 1408 قمری راجع به دوران حوزه اراک آمده است: «فتوای مرحوم آقای آقانورالدین اراکی، جواز استعمال آلات مربوطه عزاداری بوده لذا دستهجات در روضهخوانی منزل ایشان در اراک، با همان دم و دستگاه میآمدند ولی مرحوم آقای حاج شیخ اشکال میکردند. روزی گفتند آقای حاج شیخ میخواهند در مجلس شرکت کنند، آقای آقانورالدین دستور دادند که به احترام فتوای آقای حاج شیخ امروز دستهجات نیایند یا اگر میخواهند بیایند، از به کار بردن آن آلات و ادوات خودداری کنند.
تشویق و ارتقا بخشیدن روحیهها
همانگونه که ذکر شد، جوانان را به عزاداری تشویق میکرد و سختگیریهای بیمورد را مطرح نمینمود چنان که این شیوه در بعضی نسبت به مسأله عزاداری سیدالشهدا(ع) مشهود است. او به پیروی از اجداد طاهرش(ع) اقامه عزا را فضیلتی فراتر از سایر فضایل میدانست و با گفتار و کردار به تحسین و استقبال و اظهار محبت نسبت به آن مبادرت میکرد. افکار بلند و انوار ولاییاش، همه جا تبلور و تجلی داشت.
اعتلا بخشیدن روحیهها
در مورد اعتلا بخشیدن به روحیه ورزشکاران که همانا اقتدا به سید اوصیا و سرور اولیاست نیز حکایتی دارد – به نقل از سید ضیاء جوادپور – و آن اینکه، روزی ورزشکاران راجع به برنامههای پرورش جسمی خود از آقانورالدین سوالاتی کردند و آقا برای اینکه اظهار نظرش مطابق با واقع باشد، گفت: باید ناظر برنامههای شما باشم و بعد از آن نظر بدهم. ورزشکاران ضرب و کباده و میل و تخت شنا را در وقتی مناسب میآورند و مثل زورخانه آغاز برنامه میکنند.
آقا پس از رویت کامل و دقیق، میفرماید: خیلی خوب است و آنان را در مسیر روحیهی ورزشی – که تاثیر بسزا در خودسازی روح و جان نیز دارد – تشویق مینماید. همین نوع برخورد را با طلاب علوم دینی و افراد مخلص و خیر و ساعیان امور مذهبی و ... داشت.
دقت در پذیرش وجوهات
این قسمت بحث ما، خویِ آزادمنشی و رادمردیِ آقانورالدین را به اثبات میرساند و هم تفاوت واکنش وی را در مقابل ارباب زر و افراد متوسط و پائین اجتماع.
از آنجا که او مرد خدا بود و هیچیک از جلوههای فریبندهی دنیای ناپایدار نمیتواسنت در عظمت روحش تاثیری بگذارد، هیچگاه بخاطر ثروت و امکانات روی خوش به زورمندان نشان نمیداد و بالعکس، با روستائیان و افراد سطح پائین جامعه در نهایت کرامت و بزرگواری بود.
بعنوان نمونه: هیچ موقع پولی را که به منظور اهداف و نقشههای شخصی و به دور از اخلاص خدمت ایشان میآوردند، قبول نمیکردند و اگر شبههناک بود و جای شک و سوال داشت، تأمل میفرمودند تا حقیقت نیت آورندهی پول مشخص شود.
سیری در سیاحتنامه و خاطرات آقا به وضوح نشان میدهد که پولهای اندک و وجوه ناچیز مردم مستضعف را با روی باز و کمال امتنان قبول میکردند و حال آنکه در برخورد با اهدای پولهای زورمداران این شیوه را نداشتند.
مثلا موقعی که آقا برای جنگ و جهاد خارج شد، همان زمان که در کنار خواهش مردان و زنان مسلمان، زنها و دختران یهودی نیز گریه میکردند و میگفتند: بین جناب شما و جنگ چه مناسبت است؛ وقتی امر دایر بر رفتن شد، مردم شروع به آوردن اعانات نمودند. هر کس به قدر وُسع خود پولی میداد، از طرف آن امیر منصوب هم پول آوردند ولی آقا قبول نمیکند. امیر میگوید: روزانه شما حدود سیصد تومان یا پنجاه لیره خرج دارید، اگر این پول را قبول نکنید، چه میکنید؟
با این حال پولی از او نمیگیرد و هنگامی که با اصرار مواجه میشود، میفرماید: مقداری تجار میدهند و با این پاسخ، در مقابل اصرار آنان تسلیم نمیشود. در پایان برای کسریِ آن سیصد تومان را قبول مینماید به شرطی که آنها به شخص معیّن بدهند و آقا حواله بدهد.
هرچند نگارنده از لطایف و رموز دقیق و جزئیات و ما فیالضمیر آقا در آن هنگام آگاه نیست ولی به طور اجمالی میداند که آقا در اینگونه مواقع که زمینه اعمال نفوذ از سوی صاحبان دنیا و ریاست فراهم بوده، خود را نمیباختند؛ بلکه به نحوی برخورد میکردند که آقا سر آنها منت داشته باشد، نه آنها به سر آقا.
به هرحال شخصیت خود را حفظ مینمودند تا چنان باشد که پیغمبر اکرم(ص) فرموده است: «اذا رأیتم الملوک علی باب العلماء فقولوا نعم العلماء و نعم الملوک؛ هرگاه دیدید ملوک و حکمرانان به در خانه علما میآیند، بدانید هم ملوک خوب ملوکی هستند و هم علما خوب علمایی به شمار میآیند؛ و اذا رأیتم العلماء علی باب الملوک فقولوا بئس العلماء و بئس الملوک؛ و هرگاه علما را به در خانه پادشاهان دیدید، پس بد علمایی هستند و بد پادشاهانی.
آقانورالدین از علمایی بود که ملوک به در سرای او بودند، نه او به در سرای ملوک.
استقلال اقتصادی آقانورالدین
در ضمن سفرنامه آقا آمده است: یکی از سادات منتسب به کمیته انقلاب( سید محمدرضا مساوات) نزد من آمده و گفت: آیا غرض شما تقویت اسلام نیست و اگر تقویت بهتر باشد، مقصود دایم و اکمل نخواهد بود؟
پولی از مسلمانان جمعآوری شده است که برای دفاع از حوزهی مسلمین صرف میشود، آن پول نزد کمیته است و مقدار آن بالغ بر پنج هزار تومان میشود، شما به قدر احتیاج خودتان حواله دهید، ما میپردازیم. من جوابی نگفتم و با رفقای خود مشورت کردم، آنان گفتند: از کجا معلوم که این پول از طرف مسلمانان جمعآوری شده است؟ شاید این وجه از جانب اتباع آن دولتِ قوی دوردست(آلمان) داده شده باشد، من هم همین جواب را به سید گفتم.
آنان شهود بسیاری اقامه نمودند، اینکه وجه را اعضای کمیته از مسلمین جمعآوری کردهاند و بدون واسطه غیری، از قِبَل کمیته مزبور برای دفاع در مقابل کفار پرداخت میگردد. پس به قیمت وجه پنج هزار تومان، لیره – که قیمت هر لیره شش تومان بود – آوردند و خواستند تحویل بدهند، من گفتم نمیتوانم این وجه را حفظ کنم، این پول نزد خود شما باشد، هر وقت احتیاج پیدا کردیم و سوارها یا پیادهها آمدند، حواله میدهیم شما بپردازید.
این بود نمونهای از دقت و اهتمام آقا در حفظ آزادگی و استقلال دینی و سیاسی، چنان که تا یقین حاصل نکردند که این پنج هزار تومان از طرف مسلمین جمعآوری شده و بیگانه در آن دخالت ندارد، از پذیرفتن آن امتناع ورزیدند. در ضمن بعد از اقامه شهود، باز پول را در نزد آنان باقی نهاد تا بعد حواله دهد. راستی که تمام ریزهکاریهای لازمه برای یک شخصیت دینی و سیاسی، در وجود و منش آقا نهفته بود و همین است که سخنهای ناگفته درباره آقانورالدین هنوز زیاد است زیرا زندگی و مبارزاتش دارای ابعاد مختلف بوده و هر بُعد را کارشناسی باید، تا پس از کندوکاو به تدابیر موفق و خردمندانه آقا در آن مسیر پی ببرد.
قاطعیت در احکام
کسی که به اجرای احکام اسلام و تحقق نظام قرآنی، عشق میورزد باید دو جهت را مهم تلقی کند:
در مورد شکل اول مساله امر به معروف پیش میآید و در مورد شکل دوم نهی از منکر به صورت قولی و عملی ضرورت پیدا میکند. بدیهی است که این نهی از منکر بدون قاطعیت و پشتکار و خلوص نیت، تحقق مطلوبی نخواهد داشت. مرحوم آقانورالدین در روند جلوگیری از مظاهر تباهی و قوانین غیر مشروع، قاطعیت و جلالت توصیفناشدنی داشت و تنها هدفش اسقاط تکلیف و جلب رضایت حقتعالی بود.
وقتی اوایل سلطنت رضاخان برای انگور مالیات میبندند، زمزمههایی از تنفر و انزجار عمومی بر زبانها جاری و ساری بود. از جمله روزی آقا پس از ادای فریضهی ظهر و عصر از مسجد خارج میشدهاند و معتمدین و ریشسفیدان و بزرگان حضرت را مشایعت مینمودند، در آن بین، صحبت از مالیات انگور پیش میآید و فردی به نام ملاعلی به رفقا میگوید: میترسم وقتی زن و بچهها از باغ بیرون میآیند، مأمورین دولتی آنها را تفتیش کنند و در این بین، مفاسد و خطراتی متوجه آنان باشد.
آقا که این سخنان به گوشش رسید گفت: چه میگویی ملاعلی؟ ملاعلی قضیه را بیان کرد؛ آقا متغیر و ناراحت دواتی طلب میکند و نامهای به مرکز مینویسد. در جواب نامه، فردای آن روز تلگرافی اعلام میشود که مالیات لغو شد!
خاطرهای از تحذیر از تدلیس
آیتالله آقانورالدین عراقی خاطرات ارزندهای از علمای سلف میدانست که هر کدام را به مناسبت مَقال و به منظور تنبّه و پندآموزی دیگران بیان میکردند. خاطرات بجا مانده از آن استوانه تقوا، حاوی نکات اخلاقی و اجتماعی و معنویست که هر کدام از آن خاطرات، میتواند به منزله درس اخلاقی، آدمی را در تزکیه نفس یاری دهد. از جمله خاطراتی که حقیر از لسان آیتالله العظمی آقانورالدین عراقی برگزیدهام تا از رهگذر نقل آن، به جنبههای اخلاقی و آموزندهای پی ببریم، حکایت ذیل است:
صاحب جواهر به کسی اجازه اجتهاد نمیداد، وقتی که یکی از علما قصد وطن میکند، از ایشان میخواهد که به او اجازه اجتهاد بدهند. صاحب جواهر امتناع میکند و تلاش آن شخص نیز در این زمینه به نتیجهای نمیرسد. عاقبت به صاحب جواهر عرض میکند: هر طور میل دارید اجازه بدهید! صاحب جواهر بدون اینکه اجتهاد او را تصدیق کند، اجازه گرفتن سهم امام و سایر وجوه را به او میدهند.
ولی آن شخص در متن اجازهنامه خود دست میبرد و کلمه اجتهاد را به آن اضافه میکند، وقتی به وطن خود باز میگردد، مورد توجه عموم قرار میگیرد و از هر کجا که عبور میکند، همه به او احترام میگذارند. غیر از پیرمردی پینهدوز که به او اعتنایی نمیکند، آن شخص نزد پیرمرد میرود و سلام میکند، پیرمرد جواب میدهد: «علیکم السلام ایها المدلّس»! آن شخص در حیرت فرو میرود که چگونه این پیرمرد از سرّ او اطلاع دارد؟ جستوجو میکند، پیرمرد میگوید: امام عصر(ارواحنا فداه) فرموده است که: تو در اجازه عبد صالح(صاحب جواهر) تدلیس کردهای! و عذاب تو پنجاه حقب( حقب، هشتاد سال یا بیشتر و یا برابر دهر و عمر دنیاست، در فرهنگها به معنی تنگ شتر که تهیگاه وی باشد، آمده که کنایه از بیارزشی است) خواهد بود. آن شخص وقتی این مطلب را میشنود از ریاست آن محل دست میکشد و رساله عملیهای(از مراجعی که صلاحیت معنوی داشتهاند) به دست میگیرد و به این طرف و آن طرف برای تبلیغ میرود تا اینکه گناهش آمرزیده شود.
بلندنظری آیتالله آقانورالدین
آقانورالدین را از روشنفکرترین علمای معاصر خود برشمردهاند و او را به دید وسیع و فکر روشن توصیف کردهاند. درباره بلندای نظر آن مرجع بزرگوار، شواهد متقنی در دست است، از جمله اینکه، اختلافات علما و دانشمندان باعث نمیشد معظمله از هر دو گروه یا یکی از آنها زده شود و آنها را طرد نماید بلکه با دید خوشبینانه و حکیمانه به واقعیات مینگریست و طیب طینت و حُسن نیت و وسعتنظر را در داوریهای خود همواره مد نظر میگرفت.
از شواهد مدعای فوق آن است که، در اخبار هست که در دوره آخرالزمان اشخاصی بیایند که بعضی را تکفیر نمایند و حال آنکه هر دو از اهل نجات باشند نظیر اینکه: آقا شیخ عبدالحمید انجدانیِ معروف، جناب آخوند حاجی ملا ابوطالب را تکفیر کرد و به این لفظ تعبیر نمود که؛ از سنّی هم گذشته و مُنّیست. ایشان کسانی که دارای حکمت بودند را کافر میدانست مثل: حاجآقا محسن که پیش ملّایی درس میخوانده است. شخص حکمی به او میگوید بیا پیش من از کلمات آن اصغا کن. از ملایش اجازه میخواهد، آن ملا بعد از قدری تأمل میگوید: برو، زیرا من در خمیره تو چیزی دیدهام که تو تا آخر روش بر اهل حکمت خواهی بود و کلمات ایشان در تو هیچ اثر نخواهد کرد بهمین خاطر از تو مطمئن هستم، در درسش حاضر شو! آن وقت گفته که این شخص هرچه خواست کفریات خود را از من پوشیده دارد، نتوانست آخر تمام کفریاتش را ظاهر کرد.
همچنین کتابهایی وقف کرده بود ولی شرایطی در آنها قرار داده بود که هر کسی واجد آنها نمیشد. منجمله آنکه، طلبهای که حکمت نخوانده و از اهل آن نباشد. آقا گفتند: مرحوم شیرازی در سامره برای او ماهانه قرار دادند که در نجف به او داده میشد و بعضیها میگفتند میرزا چون دید او زود زود تکفیر میکند، بنابراین او را از سامره اخراج کرد که مبادا آنجا باشد و بعضی چیزها ببیند و تکفیر میرزا کند.
خلاصه آقا گفت که سبب تکفیر مرحوم حاجی آخوند این بود که ایشان گفتند: حضرت امیر از پیغمبران اولیالعزم افضل نیستند. بعد آقا گفت که: من به آقا شیخ عبدالحمید گفتم که علامه هم میفرماید « و لی فی اولیالعزم تردّد». گفت باشد تا من فکری کنم و جواب تو را بیاورم، رفت و بعد وقتی آمد گفت: به نظر میآید که لفظ لیس افتاده است و در اصل چنین بوده: «و لیس لی فی اولیالامر تردد». گفتم بسیار خوب! پس این دلیل میشود که غیر از علامه جمعی در این باب تردد داشتهاند. همچنین گفت: بعضی در صدد برآمدند که به این سبب به او اذیت برسانند و جناب حاج آخوند مانع شد. معتذراً به اینکه من میدانم این تکفیرِ او نه از روی هوای نفس است بلکه از روی غیرت دیانتی اوست و به این سبب معذور است.
موقعیتشناسی آقانورالدین
مرحوم آیتالله آقانورالدین عراقی به موقعیتشناسی اهمیت میدادند و قائل بودند که هر کار خوبی را باید در فرصت مناسب انجام داد و اگر در غیر وقتش انجام شود، نتیجهی مطلوب نخواهد داشت. برای اثبات این مدعا به حکایت ذیل تمثل میجُست:
در زمان شاهعباس شعرا اشعاری میگفتند و شاهعباس صله میداد؛ روزی شاعری این شعر را گفت:
اگر دشمن کِشد ساغر وگر دوست به یاد ابروی مردانهی اوست
شاهعباس آنقدر حظ میکند که مدام امر میکند از خزانه برایش اشرفی بیاورند، شاعر دیگری به طمع میافتد، وقتی شاه در سر طویله بوده، میرود و شعری میخواند؛ شاهعباس هم آنقدر پقر و پهن صله میدهد که کوه پقر پیدا میشود( زیرا شاعر دوم وقتشناس نبوده است.)
برگرفته از کتاب اویس زمان و نور عالمان تألیف داوود نعیمی
انتهای پیام