به گزارش ایکنا؛ یک هفته پیش بود که آیتالله العظمی سبحانی، از مراجع تقلید قم در نامهای سرگشاده به حجتالاسلام والمسلمین دعایی، مدیر مسئول روزنامه اطلاعات از انتشار سخنان حسن محدثی، جامعهشناس و استادیار دانشگاه آزاد اسلامی در این روزنامه به شدت انتقاد کرد.
بنابر این گزارش، محدثی چندی پیش در نشستی فرهنگی، فرهنگ حاکم بر ایران را سرکوبگر غرایز و نیازهای جنسی دانسته بود و روزنامه اطلاعات بخشهایی از این سخنرانی را منتشر کرده بود. آیتالله العظمی سبحانی سخنان محدثی را ضددینی و ضداخلاق ارزیابی کرده و با عبارت «دستپرورده چنین استادی چه خواهد بود؟» از او انتقاد کرده بود.
محدثی نیز در پاسخ با انتشار نامهای سرگشاده، به تمایز میان فرهنگ و دین اسلام تأکید کرد و توضیح داد که اتفاقاً سنت پیامبر اسلام(ص) در جهتی بوده است که نیازهای غریزی و مفاهیمی مانند عشق، در جامعه سرکوب نشود.
پس از این نامه، آیتالله العظمی سبحانی این بار در نامهای که توسط یکی از شاگردانش، محمد محمدرضایی(استاد الهیات پردیس فارابی دانشگاه تهران) منتشر شد، ادعای محدثی را رد کرد و اظهار داشت: «شما باید قبل از بحث مقصود خود را از دین دقیقا مشخص نمایید.»
پس از این نامهنگاریها، دهها اظهارنظر از سوی پژوهشگران حوزه دین و فرهنگ در کانالهای مجازی منتشر شده است که نشان میدهد جامعه دانشگاهی و حوزوی، نسبت به مباحث تئوری در باب دینپژوهی حساسیت دارد و دین، همچنان سوژهای زنده در جامعه است.
تأمل در مفهوم اسلامشناسی
سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یکی از چهرههایی است که با انتشار سلسله مطالبی در فضای مجازی به بررسی این موضوع میپردازد.
میری در یکی از این سلسله مطالب نوشته است:
در گفتوگویی که بین آیتالله سبحانی و دکتر محدثی رخ داد و نقدها و انتقاداتی که مطرح شد یک نکته به نظرم قابل تأمل است و آن اشاره به مفهوم «اسلامشناس» در عِداد مفاهیمی چون کتاب و سنت است. چرا این مفهوم قابل تأمل است؟ زیرا کسانی که به صورت سنتی در باب دین تفقه میکنند به عنوان «فقیه» و «عالم» شناخته میشوند که اجتهاد خویش از منابع دینی را نه به عنوان اسلامشناسی بل به عنوان تقریر حقیقت دین در اختیار مقلدین قرار میدهند ولی وقتی از مفهومی همچون اسلامشناسی استفاده میشود، مبرهن است که گوینده در بین نظام سنت و نظام مدرن سرگردان است و دین را از منظر اورینتالیسمی(شرقشناسانه) تحدید میکند. زیرا اسلامولوگی(که به فارسی اسلامشناسی ترجمه شده است) برآمده از سنت مطالعات اورینتالیسم اروپایی است که تا مغز استخوان حوزه هم نفوذ کرده و موجب گردیده است که یکی از برجستهترین علمای شیعی(و شاگردش) برای صورتبندی محتوای باورهای دینی خاتم انبیا از نظام معنایی اسلامولوگی استفاده کند. اشکال این کار چیست؟ هنگامی که از این صورتبندی اورینتالیسمی برای تبیین باورهای اسلامی بهره میگیریم، پیشاپیش تن به پرسپکتیویسم معرفتی دادهایم که مستتر در خوانش اسلامولوگی است که مبتنی بر چشم اندازی شرقشناسانه است و در این صورت فهم آیتالله سبحانی هیچ رجحانی بر فهم دکتر محدثی ندارد. دلیل این مدعا این است که محدثی میتواند بگوید من از منظر سوسیولوژی به دین مینگرم و سبحانی(و دکتر محمدرضایی) میگوید من از منظر اسلامولوژی به دین نگاه میکنم و این هر دو دو ساحت معرفتی از دو چشمانداز متفاوت هستند که هیچ ربطی به «نظام هستی شناختی خاتم انبیا» ندارند بل ساحتهای معرفتی گوناگونی هستند که برای منطقی بودن خویش باید ادله بین الاذهانی قویتری اقامه کنند. به تعبیر دیگر، تفقه مترادف با اسلامشناسی نیست. زیرا اسلامشناسی یک دیسیپلین مدرن است که هیچ رجحان برهانی بر جامعهشناسی ندارد و آیتالله سبحانی و دکتر محمدرضایی برای استحکام بخشیدن به حوزه باورهای دینی نیازمند «بازگشت» به سنت «تفقه در دین» هستند که ذیل دیسیپلین اسلامشناسی قرار نمیگیرد بل در سنت فکری دیگری قرار دارد که در پاسخ استاد و شاگرد من نشانی از آن نیافتم.
حجتالاسلام رسول چگینی، از پژوهشگران حوزوی نیز در واکنش به این ماجرا، محدثی را جامعهشناس جامانده از جامعه دانسته و نوشته است:
در یک ارزیابی کلی میتوان گفت روح حاکم بر نامه نویسنده(حسن محدثی) اینگونه است که از سویی خرسند از واکنش یکی از مراجع تقلید به مقاله خود شده که این خود به دیده شدن بیشتر او میانجامد و از سوی دیگر، نگران از تبعاتی است که این مقاله میتواند برای او به دنبال داشته باشد، به همین منظور با فرار به سمت جلو و ایراد اتهاماتی تلاش میکند خود را پیروز این معرکه نشان دهد.
اما پاسخ دوم آیتالله سبحانی نشان داد که ایشان به دنبال هیاهو و جنجالآفرینی نیست و هدفشان اصلاح یک اندیشه بوده است. اما نامه مزبور(محدثی) دارای کاستیهایی است که در ادامه به آنها اشاره میکنم:
نویسنده از سطرهای آغازین پاسخ خود، بایستههای یک نقد علمی را به کُنجی نهاده و با کنایه و زخم زبان، میخواهد علما را بی خبر از اوضاع جامعه نشان دهد. این در حالی است که مراجع عظام تقلید به میزان متناسب از متن پدیدههای جامعه با خبر هستند و واکنش متناسب میگیرند و همواره از سوی روشنفکرنماها به دخالت بیجا در امور غیر دینی متهم میشوند! حال باید ادعای نویسنده را در مقابل سخن حجم زیادی از رسانهها وانهاد و قضاوت را به مردم که بهترین قضاوتکننده هستند، سپرد.
نویسنده که در کسوت جامعهشناس عرض اندام کرده، به این اصل مسلم واقف نیست که هر نوشتهای، فارغ از سایر نوشتهها و سخنرانیهای نویسنده آن، قابل ارزیابی است و نوشتن مطلب معوّج با این بهانه که در سایر نوشتهها، توجیهات آن ذکر شده، سخن نابخردانه ای است. بنابراین نمیتوان فهم صحیح یک سخنرانی و نوشته مستقل را متوقف بر فهم مطلب دیگری کرد.
خرده گرفتن به آیتالله به جهت پرداختن به موضوعات و تعیین مصادیق حکم شرعی نیز سخن بیراهی است. اگرچه اولا و بالذات وظیفه فقیه استخراج احکام شرعی است اما تعیین موضوعات و مصادیق احکام نیز از مهمترین مطالبات متشرعان است. کارکرد استفتاء مراجع غالبا تعیین موضوعات احکام است که انتظار میرود یک جامعهشناس دین این اولیات را از بر داشته باشد.
خودبدتر بینی از دیگر نقائصی است که در نوشته نویسنده موج میزند. زیرا اگرچه سخن راندن در جزئیات تخصصی علم جامعهشناسی نیازمند تحصیل آکادمیک در این رشته است، اما شناخت جامعه و پرداختن به پدیدههای اجتماعی، بیش از مطالعه کتب وارداتی، نیازمند نگاه صحیح به جامعه و بازشناخت پدیدههای اجتماعی در بستر مقتضی آن جامعه است. نیک میدانید اولین بنیانگذاران علم جامعهشناسی، ابن خلدون(م ۸۰۸ق) است. وی نه تنها آشنایی با کتب غربی نداشت بلکه تنها یک عالم مسلمان آگاه بود که با روش معرفتشناختی نگاه پدیدارشناسانه به رویدادهای پیرامون خود داشت. بنابراین اظهارنظرهای جامعهشناختی وابسته به مطالعه کتب مورد نظر طیف خاصی نیست.
این سخن که مراد از دین در مقاله مزبور، غیر از دین متفاهم عرفی است، کم گزافه نیست. زیرا اگر مقالهای در روزنامه با سابقهای، با جامعه مخاطب عمومی و بدون هیچ محدودیت دسترسی برای غیرمتخصصین، منتشر شود که منجر به برداشت اشتباه مخاطبان و قضاوت درباره نویسنده آن نوشته شود، تنها باید نویسنده و گوینده آن را ملامت کرد. زیرا حداقل لازم بود که گوینده سخن نسبت به درج ناقص سخنانش در نشریهای عمومی اعتراض کند در حالی که هیچ اعتراضی شنیده نشده است.
نویسنده میکوشد دوگانهای میان اسلام زمان حضور پیامبر(ص) و اسلام موجود میان مسلمانان امروزی در ایران ایجاد کند و فاصله معناداری میان این دو ترسیم نماید و نقدهای خود را متوجه قسم دوم بداند. در پاسخ باید گفت شکی نیست که عدم حضور فیزیکی معصوم در جامعه اسلامی، ممکن است برخی جزئیات و موضوعات فرعی را دچار انحراف سازد اما هرگز به خطوط اصلی ترسیم شده از سوی کتاب و سنت خدشه ای وارد نمی کند. مشروعیت بخشی به زعامت فقهای جامع الشرائط در دوران غیبت برای جلوگیری از این انحرافات است که بحمدلله ایران اسلامی از این جهت با کمبود و مشکلی مواجه نیست. بنابراین تضادنمایی میان این دو برهه تاریخی، آب در هاون کوبیدن است.
نویسنده با طرح سؤالی از خود و پاسخ به آن، قائل است که نیازهای جنسی و غیر جنسی در ایران به رسمیت شناخته نمی شود! باید دید مراد نویسنده از این سخن چیست؟ اگر مقصود او بیبندوباری و ولنگاری جنسی و به رسمیت شناختن شیوههای مختلف ارضای جنسی است! که جهت استحضار او، نه تنها در زمان حضور پیامبر(ص)، بلکه در همه ادیان الهی، مسائل جنسی به جهت تأثیرگذاری مستقیمی که بر جهتگیری سوی جامعه دارند، به صورت کنترل شده بوده است. بنابراین اشکال اصلی او را باید متوجه این حکم الهی دانست. اما اگر نقد او متوجه سعه و ضیق دایره کنترل امور جنسی است، باید گفت که این سخن قابل انکار نیست و تعیین حدود و ثغور برای این محدودیت نیازمند بروزرسانیهای متناسب با مقتضیات زمان است ولی تغییری در خطوط اصلی مرزهای این مسئله(مسائل جنسی) ایجاد نمیشود. به هر روی این به معنای به رسمیت نشناختن نیازهای جنسی نیست و نویسنده باید در شیوه گفتار خود تجدیدنظر کند.
در بخش دیگری از متن «چگینی» آمده است:
در پایان نویسنده باز میکوشد خود را پیروز میدان نشان دهد و با بیان اینکه در کمال ناباوری پنجاه و سه سال در ایران امروز عمر کرده، تلاش میکند فضای دلسرد کنندهای از اوضاع ایران نمایش دهد. در پاسخ به او باید گفت طبق جدیدترین یافتههای محققان ایرانی، به برکت انقلاب اسلامی سن امید به زندگی بیش از ۲۰ سال از پیش از انقلاب افزایش یافته و به ۷۵ سال برای مردان رسیده است. گویا نویسنده همچنان در پیش از انقلاب زندگی میکند و از اوضاع روز بیخبر است. بنابراین به صورت عادی و میانگین امیدوار باشد و برای دستکم ۲۰ سال آینده خود برنامهریزی داشته باشد و گمانهای اشتباه خود را اصلاح نماید. به امید حکمرانی خرد در مملکت وجود انسان!
گفتنی است، بابی که بحث «آیتالله» و «جامعهشناس» گشوده است، این روزها از سوی گروه اجتماعی ایکنا پیگیری میشود و نتایج آن به زودی منتشر خواهد شد.
انتهای پیام