به گزارش ایکنا؛ ملکیان در قسمتی از کتاب «معنای زندگی» به تمایز ایمان و استدلال پرداخته است و عامل گرایش به دین را جدیت و صداقت پیشوایان دینی، و نه استدلالات عقلی برشمرده است. متن قسمتی از کتاب از نظر میگذرد؛
«اگر پیامبر(ص) میخواست با استدلال ابوذر را مؤمن کند، ابوذر همیشه میتوانست در مقدّمات سخن پیامبر(ص) چون و چرا کند؛ لذا آنچه ابوذر را مسلمان میکند شخصیّت صادق و با جدیّت پیامبر(ص) است. در مورد خودم هم این تجربه وجود دارد. از نظر من اگرچه برخی اعمال و نظریات امام(ره) برای من جای شکّ و شبهه داشته باشد، ولی شخصیّت ایشان عاملِ اعتقاد من به ایشان بوده است.
من از آیه قرآن که میفرماید: «وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا»، هم همین را میفهمم. «جاهدوا» یعنی جدیّت، «فینا» یعنی صداقت. جدیّت یعنی زندگی را جدی بگیریم و صداقت هم یعنی بعد از فهم واقع و خطای خود سریعاً و صریحاً به آن اقرار کنیم. چون بسیار میشود که ما واقع را میفهمیم، ولی آن را به خاطر مقاصدی میپوشانیم؛ لذا این تجربه من است و روانشناسان هم همین سخن را دارند.
اصول و عقاید و برهان عقلی
نباید از تبعیت از کسی و اندیشهای پل زد به مستدل بودن تمام سخنان آن فرد یا اندیشه؛ و لذا من قائلم که اصول و عقاید هیچ دینی برهانی نیست، ولی از برهانی نبودن آن برنمیآید که باید از آن دست برداشت. «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» نیز همین است؛ لذاست که میبینید فلاسفه ذهن را تسخیر میکنند، ولی نمیتوانند افراد را به تبعیت وادارند.
اگر قرار بود مردم اروپا با استدلالات عقلی مسیحی میشدند، باید با استدلالات هیوم هم از دین خارج میشدند، در حالی که هنوز مردم مسیحیاند؛ چون در خاطره مردم، مسیح آدم صادقی است، ولی در خاطره مردم، هیوم آدم صادقی نبوده است.»
انتهای پیام