به گزارش ایکنا؛ سیدمحمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی به معرفی تفسیر عیسی النجار پرداخته است. متن یادداشت از نظر میگذرد؛
«در بررسی امتداد گفتمان تفسیری ظاهرـ باطن در نیمه دوم سده دوم هجری و همزمان با حضرت کاظم(ع)، تفسیر داود بن عیسی النجار از صحابیان امام کاظم (ع) مهمترین نقش را در فهم تطور این گرایش ایفا میکند. اطلاعات زیادی از نویسنده این متن و اثر تفسیری وی در دست نیست. با این حال، در مقاله منحصر به فردی که درباره این اثر تفسیری نوشته شده است، تلاش شده تا روایات این تفسیر جمعآوری و طرق و اعتبار آن بررسی شود. براساس این پژوهش، در مجموع با حذف موارد تکراری 39 روایت از این تفسیر برای ما باقی مانده است. عمده روایات این تفسیر ـ به تعبیر این پژوهش ـ از لحاظ محتوایی در چارچوب تأویل، بیان معنی و اسباب نزول است. این پژوهش گرچه در نوع خود منحصر به فرد است، اما مانند عمده پژوهشهای ایرانی درباره میراث کهن روایی هیچ درک جریانشناختی و گونهشناختی درباره این متن فراهم نمیکند.
به نظر میرسد این متن را باید در ادامه سنت تفسیری طیف مفضل در عصر حضرت کاظم (ع) ـ البته با برخی تفاوتها ـ طبقهبندی کرد. به طور خاص باید گفت به نظر میرسد این تفسیر نیز در ارتباط با سنت تفسیر باطن قابل طبقهبندی است؛ البته گرچه دقیقا نمونه ای از یک متن متعلق به ژانر «تفسیر باطن» نیست، اما به دلایلی در امتداد همان سنت قابل طبقهبندی است. به نظر می رسد مدرسی طباطبایی نیز به این تشابه در عین برخی تمایزها پی برده است و به تعبیر خودش این اثر را ـ براساس موارد نقلشده ـ يك تفسير خالص شيعى مانند آثار منسوب به جابر جعفى و ابن ابى حمزه بطائنى ـ اما نه به اندازۀ آن دو باطنى ـ میداند(مدرسی، میراث مکتوب شیعه، ص364).
تعلق جریانی گزارشهای این تفسیر به طیف مفضل حاکی از این است که حتی اگر نتوان این تفسیر را دقیقا نمونهای از مکتوبات ژانر تفسیر باطن تلقی کرد، اما باید دستکم آن را اثری در امتداد گفتمان تفسیری ظاهر ـ باطن و طیف مفضل در نیمه دوم سده دوم هجری طبقهبندی کرد. با اینکه تقریبا تمام روایات این تفسیر با سند «محمد بن العباس عن محمد بن همام عن محمد بن إسماعيل العلوي عن عيسى بن داود ... » به دست ما رسیده است، اما پیگیری برخی ردپاها در اسناد روایات نشاندهنده گرایش وی به سمت طیف مفضل است.
از لحاظ ویژگیهای محتوایی، مبادرت به تفسیر مزجی قرآن کریم باعث میشود که بتوان این تفسیر را در امتداد سنت تفسیر باطن ارزیابی کرد. مدرسی طباطبایی نیز میگوید موارد نقلشده در این تفسیر، نشان مىدهد كه در اين اثر، تفسير با متن قرآن تلفيق شده بود، همانگونه كه نمونههايى از تفاسير شيعى پس از اين دوره، مانند تفسير منسوب به على بن ابراهيم قمى، نيز چنين است(مدرسی، میراث مکتوب شیعه، ص364). نکته جالب توجه محتوایی دیگر در خصوص گزارشهای این تفسیر آن است که وضعیت انگارههای «ولایت» و «برائت» در این اثر با ژانر تفسیر باطن اندکی متفاوت است. در این تفسیر، تأکید بر ولایت و حق خلافت اهل بیت (ع) به حداقل میرسد و به جای آن، مسأله محبت و مودت آنها بسیار پررنگ تر است. از سوی دیگر در خصوص برائت نیز، جنبه سیاسی و غصب خلافت خیلی آشکار نیست و گویا رنگباخته است، ولی به جای آن دشمنی با دشمنان اهل بیت(ع) مطرح است. در واقع ما به جای اینکه با دوگان «ولایت»/«برائت» در مفهوم خاص شیعی آن که عمدتا در ارتباط با ماجراهای سیاسی و خلافت است، روبه رو باشیم، با دوگان «مودت»/«بغض» رو به رو هستیم که دوگانی عامتر و ضرورتا در ارتباط با مسائل سیاسی مربوط به خلافت نیست».
انتهای پیام