به گزارش خبرنگار ایکنا؛ ویژهبرنامه «راوی شهیدان» همزمان با هفتمین شب درگذشت مرحوم محمدسرور رجایی، شاعر افغانستانی با حضور شاعران و هنرمندان فارسیزبان کشورهای ایران، هند، افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، بنگلادش و ... در گروه بینالمللی هندیران در فضای مجازی برگزار شد.
در این برنامه شاعرانی از کشورهای گوناگون همچون سیده فاطمه حسینی، مهدی باقرخان، محمد عرفان، اخلاق آهن، کاظمی لاهور، یاور عباس، جواد عسگری، سرویش تریپاتی و فاطمه صغری زیدی، علیرضا قزوه، عبدالرحیم سعیدی راد، رضا اسماعیلی، غلامرضا کافی، امیر عاملی، کلامی زنجانی، نغمه مستشار نظامی، فاطمه نانیزاد، وحیده افضلی و مرضیه فرمانی اشعاری را که در یادبود این شاعر فقید سروده بودند، ارائه کردند.
در این نشست از حمیده کمایی؛ شاعر و ترانهسرای خوزستانی، فرزند یوسفعلی میرشکاک شاعر انقلاب و رحیم نیکبخت؛ نویسنده تاریخ انقلاب نیز که به تازگی دارفانی را وداع گفتهاند، یاد شد.
حجتالاسلام محمدحسین انصارینژاد، علی داوودی و محمدمهدی عبدالهی از شاعران کشورمان یادداشتی را به این شاعر افغانستانی تقدیم کردند. در ادامه تعدادی از سرودههای شاعران آمده است.
محمدمهدی عبداللهی
اى جان پدر، بگو کجایى؟ رفتى!
دلتنگ شهیدان خدایى رفتى!
مهمان همان برکه برکت گشتى
در روز غدیر خم، «رجایى» رفتى!
ماتم زده از غمت در این روز سرور
در هجر تو شد شب درازم بى نور
رفتى و سلام ما به مولا برسان
اى سرور من، رجایىِ شعر و شعور
آیینه ناب همزبانى شد و رفت
مهمان امام مهربانى شد و رفت
آن سرور شعر و عاشق نام على
در روز غدیر آسمانى شد و رفت
سیده فرشته حسنزاده دبیر محافل ادبی استان لرستان
جلوه مهر وپارسایی بود
شاعر نام آشنایی بود
او نماد محبت دو وطن
واژهایش پر از رهایی بود
او نماد بزرگی افغان
یار ایرانزمین رجایی بود
شاعر قهرمان شعر دفاع
نیتش پاکی وخدایی بود
او چه زیبا سرود «جان پدر»
جملههایش فقط دعایی بود
سرور شعرهای پر مضمون
دور از بخل وخود ستایی بود
پارسی قند بر لبانش بود
غزلش نقل آریایی بود
دل شعرم برای او تنگ است
آخرین شعر او جدایی بود
عبدالقهار عاصی، شاعر افغانستان
قصه پایان یافت آخر قصه خوان برباد شد
غم بدنبال غم آمد داستان برباد شد
آنچه کز عطر و بریشم میکشیدم پاک سوخت
آنچه کز ره میرسیدم ناگهان برباد شد
باد ویرانی وزید و باغ در ماتم نشست
نسترن در خون فتاد و ارغوان برباد شد
زندگی و بال حسرت کرد آخر کار را
آشیان کوچک عیشم چنان برباد شد
نغمههای نازک دل گم شد و ناخوانده ماند
سینهسوزی از خدای کاروان برباد شد
ای دریغ آن شوق درویشانه دیدار دوست
ای دریغ آن شوکت لطف نهان برباد شد
یادبود عشق را با اشک تدوین میکنیم
چون تمام هستیم زین بینشان بر باد شد
دست بیداد جدایی از دل وجان بر گذشت
دولت دارو ندارم همزمان برباد شد
زهرا میریان کرمی
در دفتر اندوه به یادش بنویسند
از هجر مهاجر دل هر شعر گرفته است
او جلوه پیوند دو ملت به ادب بود
دلها همه از هجرت او میرود از دست
فرهنگ غنی را پل جان بود رجایی
در وادی حق مرد زمان بود رجایی
با یاد شهیدان سخنی ناب نوشته است
همواره امین شاهدان بود رجایی
در وادی فرهنگ و ادب، مردخدا بود
از خویش رها گشته و با عشق رها بود
هر لحظه بها داد به نسلی که جوان است
او حامی گلهای وطن در همه جا بود
از دُرِّ دَری گفته و از کابل و نسلش
همسایه فخر است و نژادش همه فرهنگ
ماموریتی جنس ادب داشت در این عصر
در جمع و ادیبان و مرادش همه فرهنگ
سید ابوطالب مظفری شاعر اهل افغانستان
چه زخمی خورده این جادوگر پیر زمان از ما
که گم میخواهد از روی زمین نام و نشان از ما
وطن تابوت خونین جوانان است سرتاسر
طلبکار است گویی هم زمین هم آسمان از ما
به خاک ما تو گویی جشن گلریزان تاریخ است
به هر سو بنگری افتاده نعش سروران از ما
به صنف آفرینش جمله مردودان تاریخیم
چه میخواهد خدا این مایه درس و امتحان از ما
به سوک دلبران رفته از سر تا قدم داغیم
چه میدانم که این قلب است یا آتشفشان از ما
که در بازار هستی دید این سان سود و سودا را
دوبال این ترازو خورده جان از ما، جوان از ما
نصیب مردمان از قسمت عالم گل و بلبل
بهاران از شما و برگریزان از خزان از ما
بهمن رحیمیان
طومار طرهاش را مو مو مرور کردیم
باریکتر ز موییم کز مو عبور کردیم
از بکری جلالش یک موی کم نگردید
از بسکه با نزاکت اورا مرور کردیم
باریک بینی ما، تمثیل شد به عالم
در فکر هرچه رفتیم، نازک خطور کردیم
در رتبه تکلم، موسیتر از کلیمیم
او را خدا برانگیخت، ما خود ظهور کردیم
سینای سینه ما، تندیس طور عشق است
با سوز سینه خویش، تفسیر نور کردیم
احرام محرمیت، محتاج دوختن نیست
با جیب پاره پاره، با او حضور کردیم
آن قبله از خود ما، نزدیکتر به ما بود
با دور کعبه گشتن، خود را چه دور کردیم
سعی صفا و مروه، سرگشته کرد ما را
در جستجوی زمزم، تقلید کور کردیم