به گزارش ایکنا، هفته دفاع مقدس سالروز حمله رژیم بعث عراق به وطنمان، بهانهای برای یاد آن همه رشادت و ایثار غیر قابل وصف است.
شهدای دوران دفاع مقدس، همگی عاملان به آموزههای قرآن بوده و سیره اهل بیت به ویژه سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) را سرلوحه طریق جاوید خود قرار داده بودند، اما در صف اول این مبارزات، قاریان خوشخوان و حافظان آیات قرآن کریم نیز حضور داشتند که نه تنها جسم خود را در خدمت به وطن وقف کرده بودند، بلکه با صدای خود نیز روحی دیگر به رزمندگان میبخشیدند.
شهید حسن کوهستانی، قاری و مربی قرآن بود. او در روزهای آخر فصل پاییز یعنی 29 آذرماه 1338 به دنیا آمد. محمود کوهستانی، پدر شهید، بنا بود. او همیشه عضو ثابت منبر حاج آقای کافی در مهدیه تهران بود. پدر شهید مردی با تقوا، بسیار معتقد به کسب رزق حلال، نماز شبخوان بود. خاتون محمدهاشمی، مادر شهید خانهدار بود اگر چه سواد چندانی نداشت، اما با مشاغل خانگی به درآمد خانواده کمک کرد.
حسن، خودش خواندن و نوشتن را به مادر آموخت. حسن وقتی عازم جبهه شد، مادر را تشویق کرد که به کلاسهای نهضت سوادآموزی برود. حسن به مادرش میگفت «مادر من منتظرم که با دست خط خودت برایم نامه بنویسی و سرانجام با تشویق و کمکهای حسن، کار خواندن و نوشتن را به خوبی آموخت».
حسن برای کمک به مخارج خانواده، روزها کار میکرد و شبها درس میخواند او قبل از انقلاب، فعالیت قرآنی داشت و آموزش قرآن میداد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم معلم قرآن شد. یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، یک کلاس قرآن در منزل شخصیاش برپا کرد. بعدها به صورت گردشی در مکانهای متفاوت کلاسها برگزار شد.
او این چنین به آموزش قرآن پرداخت. شهید سرپرستی و نظارت بر فعالیتهای بسیج محلهاش را برعهده داشت. نحوه مدیریت و برنامه کلاسهای قرآن ایشان به این شکل بود که حدود سی دقیقه آموزش روخوانی و تجوید، بعد یک صفحه روخوانی قرآن، بعد از آن هم معنا کردن و تفسیر آن یک صفحه قرآن را انجام میداد. دیگر اعضای خانواده هم با راهنمایی و مساعدتهای حسن به فراگیری قرآن روی آورده بودند.
حسن توصیههای مهمی به شاگردانش میکرد، ازجمله:
چندین بار اتفاق افتاد که افرادی ناشناس در کلاس درس شهید کوهستانی حاضر میشدند. بارها کلاسهای حسن توسط ساواک کمتر میشد، ایشان هم همیشه به شاگردانش یادآور میشد اگر شخصی ناشناس وارد شد و من موضوع صحبت را عوض کردم، شما نپرسید چرا حرف را کامل نکردی و موضوع را تغییر دادی؟ اجازه دهید کلاسمان امنیت لازم را داشته باشد و بتوانیم بحثهایمان را ادامه دهیم.
حسن از قرآن و آموزش مباحث قرآنی جداناشدنی بود. گویی قرآن در تار و پود جسم و جانش تنیده شده بود. پس به راستی بسیار طبیعی بود که در صحنه رزم با دشمن هم نشود، قرآن را از او جدا کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی او فعالیتهای قرآنیاش را گستردهتر کرد. وی در تمام راهپیماییهای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی حضور فعال داشت.
در لبنان، حسن در شهر العین در بقاع مشغول آموزش قرآن و تفسیر آن به رزمندگان لبنانی شد. بیشتر فعالیتهای او در مباحث قرآنی، معطوف به کارهای تبلیغی در زمینه قرآن انجام میشد. پس از شهادتش نامههایی از دوستان و رفقای لبنانیاش برای او میآمد. خانواده حتی بعد از شهادتش هم میهمانانی از لبنان داشتند.
حسن پس از بازگشت از لبنان بلافاصله آماده رفتن به جبهههای جنگ شد. اولین اعزام ایشان در بهمن ماه 1361 بود. در جبهه علاوه بر اینکه آر پی چی زن بود، در کارهای تبلیغی، آموزش قرآن، تهیه پوسترهای تبلیغاتی نقش مهم و بسیار فعالیت داشت. حسن در گردان شهادت به فرماندهای شهید حاج ابراهیم همت فعالیت داشت.
حسن، تحت تأثیر تربیت قرآن به پدر و مادر بسیار احترام میگذاشت. تعالیم قرآنی با تار و پود حسن درآمیخته شده بود. ایشان در 29 شهریورماه 138 ازدواج کرد. او در محله به تعمیر وسایل برقی مردم و موتور کولرهای سوخته پرداخت و در منزل سیمپیچی میکرد و تعمیرات انجام میداد.
او در کلاسهای قرآن فقط روخوانی و تجوید یاد نمیداد، بلکه عملاً قرآنی زندگی کردن را میآموخت.
شهید کوهستانی کلاس قرآن را برای فامیل نیز برگزار کرده بود. صبحهای جمعه، آقایان دور هم جمع میشدند و این کلاس در خانه فامیلها به صورت گردشی برگزار میشد. جمعه صبح از ساعت 6 تا 8 کلاسها دایر بود. از طرفی هم خانمهای فامیل از او درخواست کردند تا کلاس جداگانهای برای خانمها برگزار کند، حسن پذیرفت و پنجشنبهها عصر، کلاسهای قرآن بانوان در منزل حسن برپا میشد.
بالاخره دعای مادر بر، خواسته شهید که گمنامی میخواست، غلبه کرد و پیکر شهید به میهن بازگشت. شهید حسن کوهستانی گمنامی را دوست داشت. این تربیتی بود که از مکتب قرآن و رسول خدا و اهلبیت(ع) گرفته بود و لذا همیشه میخواست مفقود الاثر و گمنام باشد. مادر شهید در سال 1373 به مکه رفت، وقتی برای نخستین بار پشت مقام ابراهیم(ع)، روبروی خانه خدا قرار گرفت، ناخودآگاه با خدا اینگونه سخن گفت «خدایا، هدیهای به من دادی، من این هدیه را در راه تو بخشیدم. شکوهای ندارم. ولی من را از این چشمانتظاری بیرون بیاور. پیکر شهید حسن کوهستانی بعد از پنج روز به خانوادهاش تحویل داده شد.
انتهای پیام