پیش از این به چهار ویژگی از ویژگیهایی كه در ظهور پیامبر(ص) تأثیر مثبت داشته و باعث جذب مردمان و پیشبرد پیام و اعتلای رسالت ایشان میشده است پرداخته شد. در یادداشت ذیل به دو ویژگی یعنی تشكیل حكومت و پیریزی جامعه ایدهآل و مسلحبودن به سلاح رزم پرداخته خواهد شد.
در خصوص تشکیل حکومت توسط نبی مکرم اسلام(ص) باید گفت اگر پیامبر اسلام(ص) بهعنوان آخرین رسول خدا به سوی خلق، موفق به تشكیل حكومتی بر اساس آرمانهای دینی نمیشد، و یک نمونه عینیتیافته از آرمانهای الهی در جامعه بشری ارائه نمیداد، شاید بشریت برای همیشه از دین روی برمیتافت و دیگر چشم امیدی به تجلی آرزوهای فطری خود در زندگی اجتماعی نمیداشت.
بیشتر بخوانیم:
چهره انبیا نیز در تاریخ بهعنوان مردانی ذهنیتگرا و آرمانخواه که با واقعیات زندگی ناآشنا هستند، به سخره گرفته میشد. هرچند دستنیافتن بشر به آرزوهای الهی خود، هیچگاه باعث فراموشی آنها نشده است. اما بیشک اگر تجلی عینی آنها را هرگز نمیتوانست تجربه کند از اعتقاد به آنها دست میشست و سوگوارانه ندای یأس سرمیداد. اما خداوند توسط آخرین فرستاده خویش این امید را در تاریخ بشر و در قلب او زنده نگهداشت. در شرق آسیا، هند، چین و ژاپن هیچ یک از حكما نتوانستند در رأس حكومتی قرار گیرند و به جامعه آرمانی خود عینیت ببخشند. هرچند برخی از آنان با امید به بهرهگیری از قدرت پادشاهان در این جهت به دربار ایشان نیز روی آوردند. چنانكه در ایران نیز زرتشت، مانی و مزدک هر سه به همین منظور به درگاه شاهان پای سائیدند. اما جملگی ناكام و بعضی مغضوب و كشته از جهان رفتند.
در میان بنیاسرائیل بسیاری از انبیاء در رأس قوم خود قرار داشتند. اسحاق، یعقوب، موسی، هارون، داود و سلیمان از این جملهاند. برخی از اینان زمانی كه قوم واحد كوچكتری بود در رأس آن قرار گرفته بودند و اداره آن در واقع ریاست بر یک قبیله بود و به شیوه سادهتر و ابتدائیتری انجام میگرفت. برخی در زمانی كه قوم به شعب مختلف تقسیم شده و در سرزمینهای وسیعتر و پراكندهتری استقرار یافته بودند، در این مقام قرار داشتند و عنوان ملک و پادشاه بنیاسرائیل را یافتند. این پیامبران رسالت جهانی نداشتند.
قوم بنیاسرائیل برگزیده خدا بود و اینان مجری احكام خداوند در میان قوم خود بودند و به منظور نجات و رستگاری ایشان و دفاع در برابر بیگانگان به این مقام رسیده بودند. پادشاهی برخی از اینان در قرآن همچون موهبتی از جانب خداوند در قبال اعمال نیک ایشان توصیف شده است، نه مسئولیتی الهی در جهت پیریزی یک جامعه ایدهآل و نمونه برای بشریت. اما حكما و انبیایی كه طرحی نو برای زندگی یک قوم یا ملت داشتند و برای اجرای آن در جستجوی قدرت و سرزمینی بودند، یا همچون اكثر حكماء و انبیا عظام به قدرت لازم دست نیافتند، یا همچون موسی و هارون پیش از ورود به سرزمین موعود در بیابان سرگردانی، رخت از جهان بربستند.
تقدیر الهی چنین رقم خورده بود كه این مهم برای آخرین فرستاده او میسر شود؛ حضرت محمد(ص) كه رسالت جهانی داشت و در روشنی تاریخ مبعوث شده بود و میتوانست کارها و اندیشههای او تبدیل به افسانه نشود، و الگویی عینی و قابل تقلید برای جهانیان انگاشته شود. پیامبر اسلام(ص) تنها پیامبری بود كه توانست یك انقلاب اجتماعی را براساس آرمانهای دینی آغاز کند و آن را تا تشكیل حكومتی بر اساس همان آرمانها هدایت نماید و در سرزمینی معین جامعه نمونه خود را پیریزی کند و آن را گسترش بخشد، و تا لحظهای كه در قید حیات است در استقرار و تحكیم اصول و مبانی الهی خود در جامعه بكوشد.
حضرت مسجد را با دستهای خود بناگذاشت، كه همه خصایص تأسیسات حكما و انبیا پیشین را در خود نهفته داشت. همچون انجمن بودائیان و مدرسه كنفوسیوس یک مدرسه بود، و همچون عبادتگاه انبیا بنیاسرائیل یک نیایشگاه؛ مجلس شورای قوم بود، و مركز حكومت و مقر فرماندهی جنگ؛ جایگاه پذیرائی میهمانان و نمایندگان قبایل بود و در عین حال خوابگاه و سرپناه بیخانمانان.
در خصوص مسلحبودن پیامبر(ص) به سلاح رزم در حدیثی از حضرت رسول(ص) آمده است: «اَنَا نَبی المَلحَمة اَنَا نَبی الرَّحْمة»(من پیغمبر جنگ و پیغمبر رحمتم). در میان پیامبران اولوالعزم تنها این پیامبر اسلام(ص) است كه به سلاح رزم نیز مسلح است. تا ضرورتی ایجاب نكند، پیامبری دست به اسلحه نمیبرد. زمانی این ضرورت برای موسی(ع) و قومش پدید آمد. آنگاه كه پس از رهایی از اسارت فرعون، ایشان را تشویق به ورود به سرزمین مقدسی كرد كه خداوند برای آنان در نظر گرفته بود. ولی قوم او به بهانه آنکه گروهی جبّار در آنجا زندگی میكنند، از فرمان موسی(ع) سرپیچیدند. از این رو چهل سال آن سرزمین بر ایشان حرام گردید و آنان این مدت را در«بیابان سرگردانی» یا به تعبیر قرآن «در زمین به سرگردانی»(یتیهُونَ فِی الاَرْضِ) بسر بردند و موسی(ع) و هارون(ع) در همان بیابان چشم از جهان فروبستند. با آنکه ضرورت جنگ به فرمان خدا برای موسی(ع) و هارون(ع) پدید آمد، اما امتناع قوم مانع از آن شد كه آنان در عمل دست به اسلحه ببرند.
پس از موسی(ع) و هارون(ع)، داود(ع) نیز پیغمبری است كه دست به اسلحه برده و در نبرد میان طالوت و جالوت شركت جسته و جالوت را به قتل رسانده است. هرچند از كلام قرآن چنین برمیآید که داود(ع) در این هنگام تنها فردی با ایمان بوده كه به سپاه طالوت ملحق شده، و نبوّت وی پس از آن بوده است. زرتشت را نیز گفتهاند كه در جنگ میان ایران و توران شركت جسته و در همان جنگ به قتل رسیده است.
بنابراین دستبردن به اسلحه منحصر به پیامبر اسلام(ص) نبوده است. اما آنچه این صفت را برای پیامبر اسلام(ص) برجسته ساخته است، چنانكه در بشارات عیسی(ع) و سلیمان(ع) نیز از ظهور پیامبر اسلام(ص) با این صفت تأكید گردیده، انگیزه و علت این رویکرد است. و همین انگیزه در جنگهای پیامبر اسلام(ص) است كه نزد برخی از شرقشناسان، به ویژه آنان كه از تأسّی پیروان او(ص) در قرون معاصر به این ویژگی در هراسند، مورد نكوهش و ملامت قرار گرفته است. و آن دستبردن به اسلحه برای دفاع از حق و نهضت خود و پیروان خویش در برابر قبایل مشرک و کینهتوزی است که از هیچ توطئهای برای نابودکردن نهضت جدید فروگذار نمیکنند. جنگهای برخی از انبیا بنیاسرائیل، قومی و نژادی بوده است. انگیزه این جنگها دفاع از بنیاسرائیل و گسترش منطقه نفوذ ایشان بوده است.
چنانكه زرتشت نیز با همین انگیزه در سپاه پادشاه هخامنشی شركت جسته است. هرچند لعابی از انگیزههای دینی چهره آنها را پوشانده است، ولی تنها نقش عامل محرک و وحدت بخش به قوم را ایفا کرده است. این تنها صفت جنگهای پیامبر اسلام(ص) است که تنها برای حفظ و استقرار آیین خود در زمین انجام گرفته است. از این رو برای دماغی كه نمیتواند میان رحمت و بینیازی خداوند از یک سو، و خشم و غضب او از دیگر سو ارتباطی بیاید، دشوار مینماید كه باور كند خداوند برای استقرار توحید در زمین و اشاعه رحمت و لطف خویش بر بندگان و نجات ایشان از بندهای جهل و شرک، پیامبر خود را به سلاح رزم مسلح كرده باشد. چه پیامبر مسلح چهره انتقامجویانه خدا را به نمایش میگذارد. واقع این است كه در این زمان حجت خداوند بر خلق تمام شده است.
مردم در پیش روی خود تجربه پیغمبركشیهای بنیاسرائیل را دارند.حداقل در شش آیه از قرآن به پیغمبركشی بنیاسرائیل اشاره شده است. توطئهای كه برای تسلیم عیسی(ع) به رومیان و قتل او چیدند، هرچند به گفته قران ناكام ماند، اما به اعتقاد یهودیان و مسیحیان با موفقیت به اجرا درآمد و در یادها زنده است. قتل فجیع حضرت یحیی(ع) در زندانِ رومیان و سركوب و قتل رهبران و بنیانگذاران ادیانی چون مأنویت و آئین مزدك به دست امپراطوران ساسانی با همكاری یهودیان و كلیسای نسطوری در ایران، همه تجربههای پیش روی تاریخ است.
این برای تاریخ و مردم و پیامبر و پیروان ایشان در این عصر، دستبردن به شمشیر را برای دفاع از حق و خود و نهضت خود، و ممانعت از نابودی، و در نتیجه فراهمنمودن زمینه تبلیغ و ابلاغ پیام در میان مشركان، و امپراطوریهای خشن، و قبایل عقب مانده و متعصب و سرسختِ عرب، موجه میسازد. چه بسا اگر پیامبر اسلام(ص) دست به اسلحه نمیبرد، سرنوشتی همچون عیسی(ع) و یحیی(ع) و رهبران و بنیانگذارانِ ادیان آن دوره را پیدا میكرد و به عنوان آخرین پیامآور، توفیق نمییافت كه از نهضت خود و پیام خدا دفاع كند و آن را به مردمان شرکزده و اسیر در چنگال نظامات حاكم زمان و اذهان انباشته از خرافات ایشان، برساند.
«کمالالدین غراب»، خادمالقرآن، نویسنده و پژوهشگر