اصفهان بهمثابه یکی از شهرهای کمنظیر فرهنگی، تاریخی و مذهبی علاوه بر میراث غنی و ارزشمند گذشتگان، هنر و صنایع دستی بینظیرش، علما و مفاخر و مشاهیر بزرگی نیز در خود جای داده است. وجود مساجد تاریخی و از جمله مسجد جامع با قدمت ۱۴۰۰ ساله، پلهای تاریخی، میدان نقش جهان و دیگر نمادهای معظم معماری ایرانی اسلامی در این دیار سبب شد تا این شهر، پایتخت فرهنگ و تمدن اسلامی شناخته شود؛ اما این شهر اکنون چه سرنوشتی پیدا کرده است؟ اکنون که دیو صنعت و تکنولوژی آثار تمدنی این شهر را محاصره کرده و گسترش صنایع، زایندهرود، یگانه جریان حیات این شهر را خشکانده است، چه باید کرد؟ راه برونرفت از این وضعیت نابسامان چیست و چگونه میتوان اصفهان را به اوج اقتدار و شکوفایی تمدنی خویش برگرداند؟ خبرنگار ایکنا از اصفهان بهمنظور یافتن پاسخ این پرسشها، گفتوگویی با علیرضا فرهنگ، پژوهشگر و مدرس دانشگاه انجام داده است.
ایکنا ـ چرا اصفهان در میان شهرهای جهان از جایگاه و هویتی برجسته برخوردار است؟
اصفهان شخصیتی تاریخی و جهانی دارد، چراکه واژه شخصیت منحصراً برای اشخاص حقیقی به کار نمیرود، بلکه این واژه برای شخصیتهای مجازی و حقوقی نیز استعمال میشود و اصفهان یکی از این شخصیتهای تاریخی و بزرگ جهانی است که هویتی مستقل و سرگذشتی ویژه دارد.
ایکنا ـ عوامل مؤثر در ایجاد این شخصیت کدام است؟
با مروری بر پیشینه تاریخی شهر اصفهان و بررسی دوران فراز و فرود این شهر میتوان عوامل مؤثر در شخصیتسازی آن را کشف کرد. در طول تاریخ بسیاری از شهرها مانند تیسفون و اِفِسوس زمانی پدید آمده و زمانی دیگر از بین رفتهاند؛ آنها هم دوران اوج و هم افول را تجربه کردند، هم شکوه داشتند و هم انحطاط؛ اما شهر اصفهان در حالی که نوسانهای تاریخی متعددی پشت سر گذاشته، همواره در هر واقعه تجربه کسب کرده، افزوده شده و به مرور به شخصیتی مهم و جهانی تبدیل شده است.
اصفهان هم در دوران پیش از اسلام اهمیت بسیاری داشت، بهطوری که مکرراً در اسناد گوناگون ذکر شده است و هم پس از ظهور اسلام، مرکزیت جغرافیایی سرزمینهای اسلامی را دارا بود. اصفهان از اوایل دوره خلافت عباسی مورد توجه قرار گرفت و بعداً در سه دولت بزرگ آل بویه، سلجوقی و صفویه، پایتخت شد و بیش از ۴۰۰ سال، عنوان پایتختی سرزمین پهناور ایران را دارا بوده است. بر این اساس هر زمان که اصفهان مرکزیت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مییافت، آثار فاخر متعددی در این شهر پدید میآمد که بهمثابه بذرهایی، منشأ شکوفایی استعدادهای این خطه میشد.
اصفهان در دوره سلجوقی، همپایه با بغداد دارای نظامیه مرکزی برای ترویج و رشد علم شد. مشاهیر علوم گوناگون همچون طب، فقه، علوم قرآن و احادیث، معماری، هنر، عرفان، حکمت و شهرسازی در اصفهان رشد و پرورش یافتند و این شهر به مجمعی از عقلا و فرهیختگان مبدل شد. نظر غالب پژوهشگران برجسته تاریخ این است که ابوعلی سینا که حدود 20 سال پایانی عمرش را در اصفهان گذراند و در مدرس خود که بخشی از آن هنوز در خیابان ابن سینا باقی است، به گسترش دانش و تربیت اطبا و طبابت میپرداخت، در اصفهان مدفون است.
نکته قابل توجه درباره این شهر این است که هرگاه حکومتی در اصفهان تشکیل میشد، آن حکومت فقط بر مردم اثرگذار نبود، بلکه حاکمان و سران این شهر از دیدگاه عقلای اصفهان بهرهها میبردند و از غنای فرهنگی آن تأثیراتی میپذیرفتند. نمونه بارز این موضوع را میتوان در آغاز حکومت صفویان و انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان مشاهده کرد؛ آنجا که نگرش و جهانبینی صفویان و نوع فرمانروایی آنها در مواجهه با توسعه فرهنگی، هنری و حکمی کاملاً تغییر کرد، تکامل یافت و شکوفایی و اعتدال فرهنگی از اصفهان به کل کشور و اقصی نقاط ایران نیز گسترش پیدا کرد.
ایکنا ـ چرا این اقتدار و شکوفایی در اواخر حکومت صفویان رو به افول نهاد؟
آخرین زمان اوج و شکوفایی اصفهان در دوره شاه عباس اول به ثبت رسید. حضور دانشمندانی همچون شیخ بهایی، میرفندرسکی، میرداماد و ملاصدرا شکوه بیبدیلی به این شهر بخشید. میرداماد و ملاصدرا مؤسس دو مکتب بزرگ در حوزه حکمت و عرفان، یعنی حکمت یمانی و حکمت متعالیه بودند که هر یک از این مکاتب برای تغذیه حکمی 500 سال کفایت میکرد. شهرت شیخ بهایی بهواسطه خدمات درخشان او نیاز به یادآوری ندارد. میرفندرسکی شخصیتی ذوفنون بود، در حکمت و عرفان نگرشی تطبیقی و بینالمللی داشت و آثاری را از عرفان هند به فارسی ترجمه کرد. وجود این شخصیتهای گرانمایه در اصفهان، اعتلای بینظیری در آن دوران به این شهر بخشید؛ اما آنچه پس از این دوران زمینههای افول اصفهان را در دوران شاه عباس دوم، شاه سلیمان و شاه سلطان حسین فراهم کرد، نادیده گرفتن اهمیت این ارزشهای بزرگ معنوی، علمی، صنعتی و پیشهوری بود.
مشاوران تنگنظر و متعصبی که در کنار این پادشاهان قرار گرفتند، اصفهان فراملی و فرامذهبی دوره شاه عباس اول را که بهمثابه الگو در همزیستی مسالمتآمیز اقوام و ادیان گوناگون بود، نادیده گرفتند و دیدگاهها و نگرشهای حاکمان را به تأمین منافع قومی و مذهبی تقلیل دادند. علاوه بر این، در این دوره توجه به ظاهر دین و تفوق ظاهرگرایی، سبب رنجش اهل فکر و آزاداندیشان این شهر شد که میتوان نمود این رنج و آزار را در تبعید ملاصدرای شیرازی از اصفهان مشاهده کرد. از سوی دیگر، با گسترش تفکرات مطلقاندیشانه شرعی در این دوره، اهل عرفان نیز گوشهنشین و حتی بدنام شدند، از چشم مردم افتادند و شکوه باطنگرایی که حق بزرگی بر گردن دین، هنر، ادبیات، فتوت پیشهورانه، پهلوانمنشی و همدلی بین مردم داشت، به محاق رفت. همچنین در پی این تنگنظریها، بسیاری از ایرانیان زرتشتی، یهودی و مسیحی مجبور به مهاجرت از اصفهان شدند و بسیاری از مهارتها، دانشها و سرمایههای ملی همراه آنها از اصفهان رخت بربست.
عامل دیگر در افول جایگاه فرهنگی اصفهان، پراکنده شدن امکانات و ابزار مورد نیاز برای تحقق آن شکوه فرهنگی بود که باعث شد این شهر از امکانات و شرایط مورد نیاز و بزرگان و فرهیختگان برای تحقق شکوه تمدنی، علمی و معرفتی خالی شود.
ایکنا ـ اصفهان پس از طی این دوران افول، اکنون چه شرایطی را سپری میکند؟
خوشبختانه هنوز در کوچهپسکوچههای اصفهان، ریشههای آن شکوه، بزرگی و اقتدار فرهنگی قابل ردیابی و مشاهده و حتی کماکان دارای ثمراتی است. اکنون ما هستیم و حفاظت از این میراث عظیم مشهود و نامشهود. البته این افول و به حاشیه رفتن برای اصفهان فایده هم داشت و آن فایده این بود که خوشبختانه این شهر پس از دوران صفوی، کمتر مورد هجوم و تاختوتاز مدرنیته قرار گرفت و پیشرفت تکنولوژی کمتر توانست سنتها و تمایزهای فرهنگی این شهر را از بین ببرد، در حالی که در پایتخت، یعنی تهران هرگز نمیتوان تا این اندازه آثار و ریشههای فرهنگ شامخ گذشتگان را یافت.
از زمان ورود صنایع مدرن به ایران، متأسفانه اصفهان بهدلیل کمتوجهی، کجسلیقگی مدیریتی و بیبرنامگی سرزمینی، آسیبهای بسیاری متحمل شده و به جای قرار گرفتن در مسیر توسعه فرهنگی، در مسیر توسعه صنعتی قرار گرفته است، بهطوری که نصف جهان را صنایع گوناگون بزرگ، آلوده و آببر محاصره کردهاند؛ پیکر مرده زندهرود آه از نهاد هر انسانی برمیآورد، دوستان بسیاری در شهرها و کشورهای گوناگون دارم که میگویند بهدلیل اینکه طاقت دیدن خشکی این رود شادیبخش را ندارند، سالهاست به اصفهان نیامدهاند؛ نه تنها نفس کشیدن در اصفهان سخت شده است، بلکه کوه صفه نیز دیگر دیده نمیشود و معماری بخشهای جدید شهر هیچگونه خویشاوندی با گذشته پرشکوه آن ندارد.
ایکنا ـ پایبندی مردم اصفهان را به اصالتهای فرهنگی و معنوی خود چگونه ارزیابی میکنید؟
دخالتها و مدیریتهای نادرست سبب شد تا اصفهان عملاً به سه بخش تقسیم شود؛ بخش مرکزی اصفهان که شامل دستاوردهای باستانی و آثار گذشتگان است و این آثار محدود به ساختمانها، خیابانها و کوچهها نیست، بلکه مردم این بخش هنوز تا حد زیادی به هنر، اندیشه و فرهنگ ملتزم و معتقد و به ریشههای فرهنگی خود پایبند هستند و اصالتها و ویژگیهای گذشتگان این شهر همچون خلاقیت، هنرمندی، شوخطبعی، انصاف در کسب و کار، تقوا و ایمان هنوز حفظ شده است. هر گردشگری که به بخش مرکزی اصفهان گذری داشته باشد، گویی به سدههای گذشته سفر کرده است و در فضای زمانهای طلایی این شهر تنفس میکند. بخش مرکزی اصفهان نه تنها برای احیای فرهنگی این شهر ظرفیت بسیاری دارد، بلکه از چنان جایگاهی در فرهنگ غنی ایرانی اسلامی برخوردار است که میتواند به احیا و اعتلای فرهنگ غنی ایرانی کمک کند. تنوع فرهنگ و ادیان گوناگون در این بخش و زندگی مسالمتآمیز آنها در کنار یکدیگر، اصفهان را بهمثابه الگو و دارالادیان نمایان کرده است.
اما بخش دوم این شهر که بیشتر مناطق جنوبی زایندهرود را شامل میشود، بیشتر تحتتأثیر تاختوتاز مدرنیته قرار گرفت. ساختمانهای جدیدالتأسیس و افرادی که کمتر ریشههای اصفهانی دارند، بهدلیل ایفای نقش در صنعت و تجارت به این شهر مهاجرت کردند و سبب افزایش گردش تجاری و اقتصادی در این بخش شدند.
بخش سوم اصفهان، حاشیههای این شهر است که در پی مهاجرتهای گستردهای که از روستاهای گوناگون صورت گرفت، بهوجود آمد. متأسفانه این بخش از فقر اقتصادی و ناهنجاریهای عمومی متعددی رنج میبرد.
ایکنا ـ اهمیت پایبندی به فرهنگ و اصالت گذشتگان را برای نسل جدید نوگرا تبیین کنید.
در روزگار کنونی که دنیا به سمت و سوی لیبرالیسم پیش میرود، دنیای سکولار که کاملاً به فرهنگ، آیین و ادیان بیتفاوت است و مصرفزدگی، سرمایهداری و نگاههای محدود، نزدیکبین و ظاهرپرست به اوج خود رسیده، بشر به نگرشی حقیقتمحور نیاز دارد تا اتحادی واقعی بین تمام مذاهب، اقوام، احزاب و مکاتب بهوجود آورد. جهان کنونی تشنه چنین فرهنگی است؛ فرهنگی که به همه اقوام و ادیان احترام بگذارد، آنها را به رسمیت بشناسد و از ظرفیت هر کدام برای ساختن جهانی بهتر، زیباتر و امنتر استفاده کند؛ چنین الگویی در اصفهان وجود دارد.
ایکنا ـ راهکارهای بازگشت اصفهان به اوج شکوفایی فرهنگی و تمدنی خود چیست؟
اصفهان نیازمند توسعه مراکز آموزش، پژوهش و ترویج هنر و پیشههای سنتی است؛ علوم انسانی اعم از ادبیات، حکمت، ادیان، مذاهب، عرفان و فلسفه ایرانی، شرقی و غربی است. یکی از ظرفیتهای بزرگ و مغفول اصفهان، مدیریت محسوب میشود؛ مردم این شهر دارای ویژگیهای ذاتی مدیریتی نظیر دقت، احتیاط، برنامهریزی، انصاف، هوش و تخصص هستند. بیتردید مدیریت شهری اصفهان در طول 100 سال گذشته که تحولات و توسعه در کشور رخ داده است، موفقترین کارنامه را دارد، حتی توانسته بهترین شهردارهای کشور را تربیت و به شهرهای بزرگ دیگر مانند تهران، یزد، قم و... صادر کند. بنابراین جا دارد که شهرداری اصفهان در اندیشه تأسیس دانشگاهی با محوریت شهرسازی و مدیریت شهری باشد تا از این راه، بخشی از میراث گرانبهای معماری، شهرسازی و مدیریت شهری نیاکانمان احیا و بهروزآوری شود. اگرچه در سالهای اخیر به بعضی از این مقولهها توجه شده است، اما برای اصفهان با چنین ظرفیت عظیم، اختصاص این میزان از امکانات قطعاً کافی نیست.
نمونه ظرفیتی دیگر، تأسیس مراکز تقریب ادیان در اصفهان است، بهمثابه شهری که پیروان ادیان توحیدی در کنار یکدیگر بهصورت مسالمتآمیز و همدلانه زندگی میکنند که سبب گسترش ارتباطات بینالمللی میشود و میتواند اصفهان را دارالادیان در جهان معرفی کند. لازم به ذکر میدانم که کشورهای جهان اول هماکنون بودجههای فراوانی به تقریب ادیان اختصاص میدهند که اگر ما چنین مراکزی راهاندازی کنیم، به راحتی میتوانیم بخشی از این بودجهها را به این سو هدایت کنیم و گردشگری سالم و همافزای فرهنگی را نیز توسعه دهیم. در این خصوص، تأسیس مجامع بزرگ تحقیق و پژوهش در حوزههای حکمت، فلسفه و ادیان بسیار درخور توجه است تا گفتمان آشتیجویانه بین ادیان تقویت و به نگرشی جهانی تبدیل شود. صفاخانه اصفهان که در سال ۱۳۲۰ به دست عالمان اسلامی و مسیحی تشکیل شد، الگوی بسیار درخشانی برای گسترش مباحث بین ادیان به شمار میرود. در دنیای کنونی که سکولاریسم به دنبال مخدوش کردن رابطه علم با دین است، در شهر تاریخی اصفهان، علم و دین هزاران سال است در کنار یکدیگر رشد کرده و بالنده شدهاند که میتواند الگویی برای جهانیان باشد.
همچنین ایجاد پیوند بین حوزههای علمیه که سابقه و ریشه هزار ساله در شهر اصفهان دارند، با علوم دینشناسی و الهیات جدید جهانی نیز میتواند به اعتلای جایگاه بینالمللی و فرهنگی این شهر کمک شایانی کند. بهکارگیری روشهای تفسیر تطبیقی و هرمنوتیک متون مقدس، نمونهای از این علوم الهیاتی جدید است که میتواند شکاف روزافزون بین نسلهای جدید و فقه سنتی را به تفاهم بدل کند.
آشتی همهجانبه فقه و هنر یکی دیگر از مباحثی است که به اعتلای مجدد جایگاه فرهنگی اصفهان کمک خواهد کرد، چراکه ناسازگاری بین این دو حوزه، خصوصاً حوزههای فقه و موسیقی در دوره صفویه به یکی از نقاط تهدید فرهنگی اصفهان مبدل شد. این در حالی است که عرفان اسلامی و هنر، سالها در کنار یکدیگر بوده و موجب توسعه هنر با نگرشی دینی و فقهی شدهاند. رشته درسی حکمت هنر دقیقاً به همین منظور پایهگذاری شده است. هنر در ایران، اکنون به دو نوع سنتی و دینی تقسیم شده، اما نکته قابل توجه این است که هنر دینی به نمودهای مدرنیته آغشته شده، در صورتی که هنر سنتی ایران چنین نیست و توانسته هم از عناصر سمبلیک خود بهره ببرد و هم ذات دینیاش را حفظ کند.
راهکار دیگر برای بازگشت اقتدار فرهنگی به شهر اصفهان، آشتی با ادبیات عرفانی است. اصفهان همواره دارای شعرا و ادبای فراوانی در این حوزه بوده که اسامی آنها بر خیابانهای این شهر نقش بسته است. کمالالدین اسماعیل، جمالالدین عبدالرزاق، صغیر اصفهانی و هاتف اصفهانی که با ترجیعبندهای معروف خود همه را به وحدت بین ادیان فرامیخواندند، از جمله این استادان و ادیبان مبرز هستند.
حرف آخر اینکه اصفهان هنوز شهر پرورشدهنده روحیات لطیف، هنرمندان ظریف، اندیشمندان عمیق و مدیران دقیق است. اصفهان هنوز شهر جوانمردان، پاکبازان و سلحشوران محسوب میشود. اصفهان هنوز شهر انصاف و عدالت اقتصادی است. این شهر هنوز تن به مدرنیته نداده و در برابر تهاجم آن مقاومت کرده است. اصفهان شهر مؤمنان روشنبین، متعمق و عارفمسلک است. اصفهان هنوز شهر حکیمپرور و فرهنگساز است. اگر اصفهان را دریابیم، در حقیقت به احیای فرهنگ ایرانی کمک کردهایم، چراکه هنوز میتوان ریشههای هزار ساله فرهنگ و تمدن ایرانی را در پستوها، کنجها و حجرههای این شهر ـ موزه یافت.
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام