تعاریف نادرست از علم، عقل و دین؛ مشکلات اساسی دنیای غرب
کد خبر: 3935406
تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۹ - ۱۹:۲۲
حجت‌الاسلام حمید پارسانیا با اشاره به منظومه فکری علامه جعفری:

تعاریف نادرست از علم، عقل و دین؛ مشکلات اساسی دنیای غرب

حجت‌الاسلام والمسلمین حمید پارسانیا بیان کرد: علامه جعفری به دیدگاه کنت در مورد مراتب سه‌گانه معرفت که دینی، عقلی و تجربی است، اشاره کرده و در دیدار برخی از دانشمندان غربی بیان کرده بود که مشکلات جهان غرب ناشی از تعاریفی است که از علم و عقل و دین دارند.

به گزارش ایکنا، سمینار مجازی «معرفت دینی در نگاه علامه جعفری»، امروز، یکشنبه 25 آبان‌ماه، با سخنرانی حجج اسلام سیدسلمان صفوی، قادر فاضلی، سیدمحمد ثقفی، حمید پارسانیا،  سیدمحمدرضا لواسانی و نیز سیدجواد میری برگزار شد. در ادامه متن صبحت‌های حمید پارسانیا، دانشیار گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران را می‌خوانید که با موضوع «معرفت دینی و معرفت علمی و نسبت آنها با یکدیگر در خوانش علامه جعفری چیست؟» ایراد شده است؛

برای اینکه با دیدگاه علامه جعفری آشنا بشویم، به مقایسه این دیدگاه با دیدگاه‌های دیگری می‌پردازیم که در دوران معاصر وجود دارد و بیشتر دیدگاه‌های مدرن و کلاسیک است و اتفاقاً دیدگاه‌هایی است که نظر علامه جعفری ناظر به این دیدگاه‌ها نیز بوده است و به نوعی در تقابل با این دیدگاه‌ها است. بر اساس تعاریف مدرنی که از علم شکل گرفته است، خصوصاً تعریفی از علم که از نیمه دوم قرن نوزدهم مطرح شد و مورد قبول قرار گرفت و بیش از یکصد سال یک استقرار قوی و بی‌‌منازعی داشت و البته بعد از آن به تدریج در معرض مجموعه پرسش‌هایی قرار گرفت که این مجموعه پرسش‌ها حوزه‌ای از دانش نظری را تحت عنوان فلسفه علم به وجود آورد، علم عبارت از دانش تجربی و آزمون‌پذیر است و این تعریف از علم مبتنی بر یک مبنای معرفت‌شناسی خاصی است که در تاریخ فلسفه غرب به تدریج شکل گرفته است.

حس‌گرایی مبنای معرفت‌شناسی علم تجربی

مبنای معرفت‌شناختی که علم را به دانش تجربی و آزمون‌پذیر تعریف می‌کند، حس‌گرایی است. یعنی حس را صحنه و عرصه مواجهه با واقعیت می‌داند و به موازات این دیدگاه یا بخش دیگری که این رویکرد بر آن مبتنی است، به نوعی بی‌توجهی به عقل است. ممکن است عقل ابزار معرفت باشد، اما معرفت عینی نمی‌دهد. رویکردی که یا عقل را انکار می‌کند یا برای عقل و معرفت عقلی، اگر شأنی هم قائل باشد، این را ناظر به حقایق علمی می‌داند. یعنی محصول عقل را ذهنی می‌داند، نه حاکی از جهان واقع. این مبنا که عقل را به عنوان یک امر صرفاً ذهنی می‌داند، در فلسفه کانت وجود دارد که مطرح می‌شود. کانت از این حیث که مفاهیم عقلی را قبول می‌کند، اما ارزش واقع‌نمایی این مفاهیم را انکار می‌کند و می‌گوید این مفاهیم حاصل مواجهه انسان با واقعیت عینی نیست و کانت از یک حیث با حس‌گرایان هم عقیده است که شهود حقایق عینی را محدود به شهودهای حسی می‌داند و به شهود عقلی قائل نیست و مفاهیم عقلی را متخذ از حقایق عینی نمی‌داند، بلکه مفاهیم عقلی را امور ذهنی و مرتبط با فاعل شناسا می‌داند.

تعاریفی که علم را به دانش تجربی و آزمون‌پذیر محدود می‌کنند، تعاریفی هستند که به موازات آنکه برای حس به عنوان یک ابزار معرفتی ارزش قائل می‌شوند، برای عقل ارزش قائل نیستند یا عقل و مفاهیم عقلی را بی‌معنا می‌دانند یا اگر برای آنها معنایی قائل باشند، اینها را ذهنی می‌دانند. کانت این معانی را به صورت مفاهیم پیشنی می‌دانست.

رویکردهای نوکانتی و تفاوتشان با کانت

رویکردهای نوکانتی که مفاهیم عقلی را حاصل مواجهه و شهود واقع نمی‌دانند، با او هم عقیده هستند، اما در اینکه این مفاهیم، ثباتی داشته باشد با او مخالف هستند و می‌گویند مفاهیم عقلی هویت تاریخی و فرهنگی دارد. از جمله این افراد اگوست کنت است که عقل را امری ذهنی می‌داند و می‌گوید مواجهه انسان با جهان خارج در افق حس رخ می‌دهد و نگاهی اثباتی نسبت به حس نیز دارد و به حس نگاه مثبت دارد و ما را به واقع می‌رساند. کانت قائل به شهود حسی بود، اما می‌گفت شهود حسی در ذیل پوشش مفاهیم ذهنی عقلی سامان می‌یابد، لذا به‌رغم اینکه حلقه اتصال ما با جهان واقع حس است، نمی‌توانیم یک معرفت نابی نسبت به آن واقعیتی که مشهود ما در حس است داشته باشیم، بلکه آن واقعیت محسوس را در قالب مفاهیم ذهنی خود صورت می‌دهیم.

کنت می‌گفت شناخت علمی، تجربی است و قائل به دو نوع شناخت دیگر بود؛ یکی شناخت عقلی که آن را ذهنی و دارای نظم می‌دانست و معتقد بود نوع دیگری از معرفت هم داریم که فاقد انسجام عقلی نیز هست، مانند شناخت علمی نیست که مسیر درستی برای تبیین و معرفت به حقایق عینی داشته باشد و مانند شناخت عقلی هم نیست که از یک نظم ذهنی برخوردار باشد. او این نوع شناخت را که مقدم بر شناخت عقلی می‌دانست، شناخت و معرفت دینی تلقی می‌کرد. شناختی که فاقد انسجام و نظم عقلانی است و جنبه تخیلی دارد و نوعی حاصل معرفت تمثیلی است و حاصل تشبیه عالم با انسان است. یعنی می‌گوید انسان چون موجودی است که دارای ادراک است، جهان را نیز به انسان تشبیه می‌کنیم و با روش تخیلی عالم را تفسیری می‌کنیم و اینگونه تفسیری می‌آورد که در جهان حقایق جانداری هستند و تعامل ما با جهان و پدیده‌های عینی باید نظیر تعامل ما با دیگر انسان‌ها باشد.

اگوست کنت معرفت دینی را چه چیزی می‌داند؟

او این معرفت را که عالم را جایگاه حضور خدا می‌دانست و روش نیز تمثیلی است، معرفت دینی می‌داند و از دیدگاه اگوست کنت، معرفت دینی، معرفت عقلی و معرفت حسی و تجربی است. معرفت حسی و تجربی را علمی می‌دانست و معرفت عقلی را معرفت فلسفی نامید و این یک جعل اصطلاح جدید بود. از نگاه او تفاوت معرفت فلسفی با معرفت علمی در روش بود. فلسفه در گذشته تاریخ به این معنا به کار برده نمی‌شد و این یک معنای جدیدی است که فلسفه را در مقابل علم قرار می‌دهد و فلسفه به لحاظ تاریخی مقدم بر روش عقلی است و یک نقش تمهیدی دارد. اما قبل از این دانشی که نوعی روش‌مند است، نوع دیگری از معرفت است که با روش تخیلی و تشبیهی است که معرفت دینی است.

علامه جعفری و نقد دیدگاه غربیان در مورد معرفت دینی، عقلی و تجربی

علامه به این دیدگاه کنت در مورد مراتب سه‌گانه معرفت که دینی، عقلی و تجربی است، اشاره می‌کند. یک زمانی برخی از دانشمندان غربی با ایشان دیداری داشتند و در مورد مشکلات غرب سخن می‌گفتند. ایشان در آنجا بیان کرده بود که مشکلات جهان غرب ناشی از تعاریفی است که از علم و عقل و دین دارند. ایشان می‌گفت مدتی این مفاهیم را درس ندهید تا برخی از این مشکلات حل بشود؛ یعنی ریشه مشکلات را در مورد اینگونه تعریف کردن از علم و فلسفه و دین و معرفتشان بیان می‌کرد. وقتی معرفت دینی را معرفتی بدانیم که مربوط به مقطع کودکی اندیشه بشری است و فقط از روش تشبیهی استفاده می‌کند، چنین معرفتی فاقد اعتبار است و ارزش آن این است که ذهن را آماده می‌کند تا وارد معرفت فلسفی شود و آن نیز ذهن را برای معرفت علمی آماده می‌کند.

اگر دین را اینطور تعریف کنید، فرهنگی که در آن علم و معرفت علمی به گونه‌ای تعریف شود که مقابل معرفت‌های فلسفی و دینی قرار گیرد و این معرفت مربوط به دوران کودکی بشر باشد، طبیعی است که زندگی متدینانه بین دینداران آسیب می‌بیند و علامه به این مشکل اشاره می‌کند و می‌گوید مدتی این معانی و این تعاریف را تدریس نکنید.

البته حرف‌های کنت در نیمه دوم قرن نوزدهم مطرح شد و بعداً گرفتار تعدیل‌هایی شد، اما آن اصولی که بیان کرده بود، به قوت خود باقی ماند و معرفت دینی در مقابل معرفت علمی قرار می‌گرفت. تعدیل‌هایی که بعدها انجام شد در مورد نسبت تاریخی بین معرفت دینی، عقلی و علمی بود. اینکه آیا اینها یک توالی تاریخی دارند و معرفت فلسفی و دینی مربوط به گذشته تاریخ بشر است و جنبه تمهیدی برای شکل‌گیری معرفت علمی دارند و یا ارتباط اینها قوی‌تر است یا رابطه بین علم با دین و رابطه علم با فلسفه بحث‌های بعدی را داشت.

یک تقسیم‌بندی دیگر نیز معرفت علمی را معرفت تجربی می‌داند. در این تقسیم‌بندی، دو قسم معرفت فلسفی و معرفت دینی در ذیل نالج (knowledge) در مقابل ساینس (science) به کار می‌روند و معرفت دینی به عنوان یک نوع آگاهی استT اما علم نیست و ممکن است کارکردی غیر از کارکرد تمهیدی کنت داشته باشد یا سرویس هم به معرفت علمی بدهد و ارتباط فعالی نیز با معرفت علمی داشته باشد، اما این معرفت‌ها علم نیست و نوعی آ'اهی ذهنی است که با انگیزه‌های مختلف انسان آنها را ایجاد می‌کند و شبیه نوعی ایدئولوژی است و اینها با ذهنیت انسان عجین است.

تعریف علامه از علم

علامه جعفری این تعاریف را قبول ندارد و از دیدگاه ایشان، معرفت علمی به معرفت تجربی محدود نمی‌شود. در تعریفی که برای علم ذکر می‌کند، می‌گوید علم عبارت است از انکشاف واقعیتی که وجود و جریان کلی آن بی‌نیاز از من و عوامل درک انسانی بوده باشد که با آن ارتباط برقرار نموده است. قضیه و مسئله‌ای که از چنین اکتشافی حکایت کند، قضیه علمی می‌دانیم. بنا بر این تعریف، علم سه ویژگی دارد؛ اول اینکه خصوصیت کشف دارد و علم یک برساخت ذهنی انسانی نیست، علم یک انکشاف است و انسان علم را می‌یابد، نه اینکه آن را بسازد. هرچند که می‌تواند یک نقش ابزاری را هم ایفا کند و انسان را کمک کند اما حقیقت آن کشف از واقعیت است و در این کشف آنچنان نیست که وابسته به انسان باشد. دوم اینکه مستقل از انسان است و انسان او را نمی‌سازد، بلکه او را می‌یابد. ویژگی سومی که برای آن ذکر می‌شود به همان ویژگی اول نزدیک می‌شود که همان بی‌نیازی از من و عوامل درک انسانی است.

ایشان علم را به دانش حسی محصور نمی‌کند و عقل از دیدگاه ایشان سوبژکتیو نیست و ما را به شناخت واقع راه می‌برد و معرفت علمی به معرفت حسی و تجربی محدود نمی‌شود. وقتی که معرفت علمی به معرفت حسی و تجربی محدود شود، موضوع معرفت علم طبیعت می‌شود و این یک شناخت آزمون‌پذیر می‌شود و به دنبال آن مسائل ارزشی و متافیزیک مسائلی نیستند که با روش حسی به دست آیند و معرفت به آنها علمی نیست و در حقیقت تعریف علم به دانش حسی که ریشه در حس‌گرایی و سوبژکتیو دانستن معرفت عقلی دارد، موجب می‌شود تا دانش از ارزش جدا شود، یعنی معرفت علمی از معرفت نسبت به ارزش‌ها و حقایق متافیزیک جدا شود و این معرفت‌ها از سنخ نالج باشند و ممکن است این معرفت‌ها یک هویت دینی داشته باشند.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha