به گزارش ایکنا، بشیر سلیمی، مدرس دانشگاه مذاهب اسلامی و پژوهشگر قرآنی، شب گذشته، 30 فروردینماه، در نشست «بررسی کلی ابعاد هنر در قرآن کریم» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
وقتی به تاریخچه تفسیرهای هنری در دوران معاصر از قرآن کریم نگاه میکنیم، میبینیم که شاید ملاحظاتی را باید بدانیم و از آنها بگذریم و وارد آن ورطهها و حساسیتها نشویم. چیزی که زیاد شنیدهایم ملاحظاتی است در زمینه تفسیر علمی وجود دارد و اگر نگاه هنر به قرآن را نیز زیرمجموعه تفسیر علمی بدانیم، همان ملاحظات اینجا نیز میتواند رعایت شود؛ یعنی تفسیر هنری از قرآن کریم نباید صورت گیرد تا تفسیر به رأیی را به قرآن ببندیم و یا تفسیر ناصوابی را بکنیم که مراد شارع نباشد که عمدتاً شاید دو چیز حساستر از بقیه بود؛ یکی اینکه ما تمام تفاسیر نهضت فرمالیسم روس و بعد توسعهاش را به قرآن ببندیم و دیگر اینکه بخواهیم بحث اسطوره دانستن برخی از داستانهای قرآنی را تکرار کنیم؛ زیرا قرآن سخن حق است. اینکه فرمالیسم روس چه کرد و چه توسعههایی یافت و به کجا رسید، جلسه مستقلی را میطلبد و بحث اسطوره نیز زیاد مطرح شده است.
اما پرسش اصلی این است که اعجاز بیانی قرآن به زبان امروزی برای فضای عصر مدرن چطور باید بیان شود؟ ما در گذشته وقتی که از اعجاز بیانی قرآن کریم صحبت میکردیم از آن تاریخچهای که بود سخن میگفتیم که کفار در هنگام قرائت قرآن و شنیدن پیام حق مجذوب و شیفته این پیام میشدند و برخیها حتی انگشت خود را در گوش مینهادند تا این کلام در آنها اثر نکند تا اینکه بعدها که افرادی مانند زمخشری آمدند و مسائل بلاغی را بررسی کردند و در رأس آنها کشاف بود و انواع استعارات، مجازات و ... را مطرح میکردند. اما الآن به جهان مدرن وارد شدهایم که دانشکدههای هنرهای دراماتیک، هنرهای زیبا و ... شکل گرفته است و دانشجویان، رشتههای سینما، تئاتر، ادبیات نمایشی، معماری، موسیقی و ... را میگذرانند. حال آیا مطالب زمخشری و ... برایشان قابل فهم است و یا باید با زبان خود آنها وارد شویم و از منظر هنرهای دراماتیک و امروزی بتوانیم پاسخهایی را بدهیم؟
بنابراین، باید دید آیا توجه به اعجاز بیانی قرآن از طریق اقتضای جهان سنتی برای امروزیها قابل فهم است؟ در رشته قرآن و حدیث چطور میتوان به دانشجویان هنر، قرآن را تدریس کرد و بعد به خروجی برسیم. در هنر با مفهوم وسیعی روبهرو هستیم. سینما، تئاتر، هنرهای مکتوب و ... را در برمیگیرد، اما همه اینها به کار ما نمیآید و بخشهایی از این را استفاده میکنیم. پس اگر میخواهیم در مورد هنر در قرآن از این نگاه صحبت کنیم، باید با هنر تا حدودی آشنا باشیم. اما چطور باید این کار صورت گیرد؟ توصیه این است که فیلمهای مهم و شاخص سینمای جهان دیده شود. در تئاتر نیز به همین صورت است و باید چند تئاتر معروف را دید و نمایشنامههایی که نوشته شده نیز مطالعه شود. باید رمانها و شاهکارهای ادبی دنیا را نیز بخوانیم و یک مقدار از «ویکتور هوگو» و یا «داستایوفسکی» و ... بدانیم. در ایران حتی باید صادق هدایت هم بخوانیم اما سبک فرمی و ساختاری پرداخت به قصه را باید بدانیم و از جلال و ... نیز مطالبی بدانیم.
در کنار اینها در بحثهای تاریخ هنر مواردی را بدانیم و در فلسفه هنر، زیباییشناسیها و تعابیری که از زمان افلاطون در این زمینه بوده را بدانیم و باید کنجکاو شویم که چرا فلان اثر، نوبل ادبی برد تا به یک مهارت نسبی برسیم؛ چراکه کار بینرشتهای است. شهید مطهری و علامه جعفری افرادی بودند که در آثارشان به ادبیات کلاسیک جهان توجه داشتهاند و در موارد گوناگونی از این موضوع استفاده کردهاند. وقتی به مجموع شرح نهجالبلاغه علامه جعفری و یا شرح مثنوی ایشان نگاه میکنید، میبینید که استاد جعفری در تلاش است که برای برخی از مفاهیم دینی و قرآنی شاهد مثالهای ادبی و هنری بیاورد. با یک علامه جعفری روبهرو میشوید که در شرح نهجالبلاغه و مثنوی، گویی که کتاب بینوایان را حفظ است. شهید مطهری هم همین طور است و حتی گستردهتر به این مسئله پرداخته است.
بنابراین لازم است افرادی که علاقهمند هستند، بدانند شهید مطهری و علامه جعفری را در این زمینه داریم. اگر کسی میخواهد مسیر اینها را توسعه دهد، چون آنها تا جایی را توانستند پیش بروند، الآن باید بیاید و کتابهای رمان جدیدی که در این عرصه آمده و در زمان آنها نبوده را کار کنند و این مسیر بینرشتهای را به این صورت توسعه دهد. حال اگر اینها را یاد گرفتیم و بعد خواستیم ببینیم بضاعت ما در رشته تخصصی ما چیست، طبعاً دو نفر را باید مورد مطالعه قرار دهیم؛ یکی «سیدقطب» است و بعد کسی که به نظر بنده فراموش شده و باید احیا شود و پایاننامههای متعددی از آن درآید کارهای استاد مرحوم «محمود البستانی» است.
یک نکته که لازم است بدان توجه کنیم نیز بحثهای روایتشناسی به معنای ادبی است. روایتشناسی در معنای ادبی خود، نحوه پرداخت به یک اثر را بررسی میکند و زاویههای دید، ژانرها و زمینههای زمانی، مکانی و ... را بررسی میکند و بعد باید سردمداران جریانهای تحلیل ساختار متن را بشناسیم. در رأس همه اینها، «پراپ» روسی است که میگوید ما یکسری عناصری در همه قصهها داریم که تکرار میشود. اما چرا وی تا این حد مورد استقبال قرار گرفته است؟ شاید یکی از موفقترین مدلهای تجزیه و تحلیل فرم را ارائه میدهد و چون منطقی پشت آن وجود دارد، بسیار مورد استقبال واقع شده است.
فرد دیگر «استراو» است که مردمشناس است اما در جرگه ساختارگرایان هم قرار میگیرد. این مردمشناس که به اسطوره پرداخته، برای تحلیل داستانهای قرآن به کمک میآید، به خصوص وقتی شبهاتی در قرآن پیرامون اسطوره هست و داستان آدم را مورد توجه قرار میدهند و لازم است از این فرد بیشتر بدانیم. شاید به نوعی نخستین کسی بود که با بهرهگیری از زبانشناسی سوسور به اسطورهها دست یافت. او معتقد بود اسطوره ساختاری مشابه ساختار زبان دارد. نظریه دیگری هم به نام تقابل دوگانه دارد و میتوانیم برای متن دو کارکرد اصلی قائل شویم که متکی بر قرینههای درونی و بیرونی است.
انتهای پیام